۱۳۸۸ بهمن ۲۶, دوشنبه

یکی از مهمترین دستاوردهای 22 بهمن امسال، دور انداختن حجاب بود

جامعه ایران در حالی به استقبال گسترش اعتراض بر علیه حاکمیت رژیم اسلامی رفت که خامنه ای و دم و دستگاه سرکوبش، با بسیج آخرین فن آوری تسلیحاتی و ضد شورش در شهرها، با جمعیت کرایه ای و ساندیسی، خشونت از قبل سازماندهی شده را اعلام نموده بود. مردم ایران اما فقط و تنها با ماشین سرکوب خامنه ای روبرو نبودند. موسوی، کروبی و خاتمی همزمان با نمودار شدن برق سرنیزه های بسیج و سپاه بر علیه مردم ایران، بسیج شدند تا نگذارند مردم کار حکومت را تمام کنند. اینها میدانند که اگر حکومت جمهوری اسلامی سرنگون شود، پرونده جریاناتی که دل به اصلاح و مرمت همین دستگاه قتل و جنایت و خشونت بسته اند نیز بسته خواهد شد. به همین خاطر اعلام کردند که نه فقط مشروعیت دولتی را به رسمیت میشناسند که خودشان آن را "دولت کودتا" لقب داده بودند، نه فقط برای نجات نظام در کنار رهبر می ایستند، بل تمام تلاششان را نیز بکار میگیرند تا مردم ایران نتوانند ضربات کاریتری بر حکومت وارد کنند.
اگر نیروهای بسیج و یگانهای ویژه در روز 22 بهمن لباس جوانهای مردم را از تن کندند، آنها را جلو چشم دوربینهای خبری کتک زده و با خشونت تمام مجروح نمودند، اینها که خود جزویی از نظام جمهوری اسلامی هستند، هفته ها و روزها قبل از برپایی تظاهرات مردم، به هزار و یک وسیله به سرکوب سیاسی مردم متوسل شدند. بخشی از سران جنبش سبز برای لاپوشانی عمق خفت و افتضاح سیاسی حمایت از رژیم، نام همرنگ شدن با حزب الهی ها و تبدیل شدن به راهپیمایان کت بسته جمعیت ساندیسی میدان آزادی را اسب تروا گذاشتند! بخشی دیگر برای خواباندن اعتراض درون صفوف خودشان رضایت دادند که لااقل نشانه های سبزشان را با خود ببرند! مهم نبود چه تاکتیکی بوسیله چه کسی و با چه طول و عرضی پیشنهاد میشد، مهم این بود که قرار گذاشته و جملگیشان توافق کرده بودند که باید جلو تعرض برحق مردم به حکومت را بگیرند. اسم رمز این استراتژی کرایه ای "تبری از خشونت" بود! این در حالی است که در تمام این مدت، رسانه های سبز سران این جنبش، خشونت بارترین واژه ها را بر علیه مردم بکار بردند. در تک تک شاخصترین رسانه های سران جنبش سبز، پیشاپیش زنانی را که قصد برداشتن حجاب داشتند، زنان خیابانی، زنان هرزه، زنان بیت رهبری و احمدی نژاد و توطئه کارناوال عاشورا و صدا و سیما خطاب کردند. مدارک همه این گفته های خشونت بار بر علیه زنان و مردم ایران در نزد ما موجود و تک تک آنها را افشاء کرده ایم. در دستور العمل اتاق فکر موسوی در سایت جرس رسمن اعلام شده بود که باید برداشتن حجاب را به عنوان توطئه تلقی نموده و جلو آن را بگیرند. این در حالی است که رسانه های اصولگرایان نیز در یک تصویر زد و بندی آشکار، هجوم سنگین تبلیغاتی خود را بر علیه خطر برداشتن حجاب با عنوان "ناتوی فرهنگی" و "انقلاب مخملی" و توطئه اجانب،آمریکا و اسرائیل آغاز نموده و امام جمعه هایشان را در سراسر ایران بسیج کردند تا در مساجد و تکایا بانگ بزنند که در این روز باید به صورت زنانی که حجاب بر میدارند دوباره اسید ریخته شود!
علیرغم همه آن سرکوبها و این تهدیدهای رسانه ای، مردم قهرمان ایران به مصاف با حکومت رفتند. فریاد مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر اصل ولایت فقیه و طنین شعار کشته ندادیم که سازش کنیم، رهبر قاتل رو ستایش کنیم در کف خیابان طنین انداز شد. در شهرهای مختلف مردم، آزادی زندانیان سیاسی را فریاد زدند. درگیر شدند. عکسهای خمینی و خامنه ای را پاره کرده و به زیر کشیدند. حساب بسیج و نیروهای ضد شورش را تا جایی که توان داشتند رسیدند. در جامعه ایران در 22 بهمن نه سکوت حکمفرما شد، نه مردم به رنگ چفیه پوشهای احمدی نژاد در آمدند نه جوانها ریش و پشم گذاشتند. مردم ایران آمدند، جنگیدند و با دستاوردهای مهمی به خانه رفتند. مردم یگانه نیروی سیاسی پیروز این صحنه بودند با وجودیکه از دو جبهه مورد تهاجم نظامی و سیاسی واقع شده بودند. اگر اینها امروز دم از شکست و ناتوانی مردم میزنند به خاطر این است که میخواهند شکست سیاستهای خودشان را به گردن مردم بیندازند. الان دیگر تلاش میکنند با ارزیابیهایشان نگذارند مردم فراتر بروند.
در این میان یک واقعه بسیار مهم اتفاق افتاد. از میان همه تاکتیکها و راهکارهای سیاسی که جلو پای مردم گذاشته شد، یک راهکار عملی بدست گرفته و علیرغم سرکوب رسانه ای هر دو جبهه حکومت به پیش برده شد. این راهکار دور انداختن حجاب اسلامی بود!
بنا به گزارشات موثقی که تاکنون توانسته علیرغم سانسور رسانه ای درج پیدا کند، دختران قهرمان در شهرهای تهران، شیراز و رشت حجابهای خود را پرت کرده و مشخصن در ولی عصر تهران دستگیر و در آریاشهر مورد حمایت بیدریغ مردم واقع شده اند. جالب اینجاست که فمینیستهای اسلامی سبز، اتاق فکر جرس، سران متنوع و متلون این جنبش، مردم را از ایران بدون حجاب با توسل به اینکه اینها زنان خیابانی و کارناوال عاشورا میباشند میترساندند، در حالی که به واقع کارناوال عاشورای 22 بهمن را خود اینها با اسب تروایشان راه انداختند. سناریست و اجرا کننده کارناوال عاشورای 22 بهمن امسال سران جنبش سبز بودند.
با اعلام اولین اخبار مربوط به دور انداختن حجابها در تهران موج تکذیب و تبلیغات علیه زنان از سوی این رسانه ها شروع شد. پی در پی با نشان دادن عکس زنان کم حجابی که پوستر احمدی نژاد و خامنه ای را بدست داشتند، بدترین فحشها را نثار کرده، تبلیغ میکردند که منظور از خبر دور انداختن حجاب در آریاشهر تهران چنین زنانی میباشند! کاری کردند که در غفلت و نبود احزاب سیاسی رادیکال و با کالیبری که جرئت دفاع از حق زن را در میان همهمه این هجمه داشته باشند، احزابی که این خبر را روی دست بلند کنند، آنچه از این قهرمانی و رشادت باقی ماند، یک شبح تردید آمیز و باور نکردنی است!
این البته دیگر فقط محصول عملکرد سران جنبش سبز و رسانه هایشان نیست، محصول مظلوم بودن، نداشتن رهبری و قوای رسانه ای مستقل جنبش رادیکالیسم نو در ایران میباشد. این محصول آنست که حتی احزاب و سازمانهایی نیز که میلیتانت علیه حاکمیت ایستاده اند یا در حاشیه ارتزاق میکنند، جایگاه عظیم مبارزه برای احقاق حق زن را نمیشناسند، نمیخواهند بشناسند، یا اینکه در حال سازش خجول با مذهب اسلام و با جناحی در حاکمیت که مغضوبش نامیده اند به سر میبرند!
ایراد ناباوری و کم باوری این جریانات به اصطلاح انقلابی به حرکتی که در 22 بهمن امسال بر علیه حجاب صورت گرفت، عدم دسترسی به منابع خبررسانی مستقل نیست. اینها از نسل همان احزاب و جریاناتی هستند که در سال 58 نیز رژه هزاران نفری زنان ایران بر علیه حجاب را ندیدند. سال 58 که قابل دیدن بود! چرا آنموقع انقلابی ترینشان از کنار این مبارزه به دلیل اهمیت کم "طبقاتی" و ارجحیت مبارزه "ضد امپریالیستی" گذشت؟ در حالی که حکومت ما را زنان "طاغوتی" و "فاحشه غربی" نامید، آنها لطف نموده و زنان را " لیبرال" خطاب کرده با تحقیر و تکبر اعلام کردند که وقت این کارها نیست!
احزاب و جریاناتی که افتادن عمامه یک آخوند را به جزئیات درج میکنند، تصمیم سیاسی گرفتند تا در باره خبر پرت کردن حجاب از سوی زنان در 22 بهمن امسال ساکت بمانند! تصمیم سیاسی گرفتند حتی فیلم تظاهرات آتش زدن حجاب در فرانکفورت آلمان را یا پخش نکنند، یا با بیعلاقگی در ردیف "همه آکسیونهای موجود" آن را نصفه نیمه گزارش کنند. بگذریم که این احزاب و سازمانها زورشان آمد بدون اینکه برایشان هزینه ای داشته باشد لااقل در خارج کشور کاری را بکنند که آزادیخواهان و برابری طلبان در مقابل کنسولگری فرانکفورت آلمان کردند!
خوشبختانه سی سال از شرایطی میگذرد که هر نوع اعتراض شرقزده و سنتی، کپک زده و آغشته با مذهب اسلام "مبارزه" نام میگرفت. به یمن وجود یک نیروی عظیم سوم، یک نسل جوان شکست نخورده و مدرن، برابری طلب و آرمانخواه، سازش ناپذیر و میلیتانت و به یمن وجود هزاران هزار زن که فقط در این چند ماه اخیر بار کل این سه دهه را بدوش کشیده و به اینجا آوردند، این مبارزه را به هیچ وجه من الوجوه کسی نه میتواند انکار کند و نه جلو آن را بگیرد. کلید جنبش برداشتن حجاب در ایران در یک مقیاس اجتماعی و بزرگ در 22 بهمن زده شد. هر کسی آزاد است هر تصمیم سیاسی میخواهد بگیرد، اما ما آنقدر در سر هر کوچه و برزنی این خبر را فریاد میزنیم تا در هشت مارس پیش رو، در چهار شنبه سوری و فرازهای آتی مبارزاتی که در پیش داریم حتی سرکوب و سانسور رسانه ای نیز نتواند مانع دیدن این حقیقت از سوی مردم متمدن جهان بشود! ما میخواهیم مردم بدانند حکومت جمهوری اسلامی در خاورمیانه به اسم حق و حرمت زن سرنگون خواهد شد!

مهرنوش موسوی
15 فوریه 10

Read more...

۱۳۸۸ بهمن ۸, پنجشنبه

سخنان محمود احمدی نژاد در باره حق زن و هراس حکومت اسلامی

محمود احمدی نژاد در طول زندگی سیاسی خود حرفهای مزخرف زیادی زده که به خاطر پوچ بودن و مسخره بودن آن معروف شده است. هیچ رئیس جمهوری در دنیا تا بحال به خاطر مزخرفگویی آنقدر معروف نبوده که محمود احمدی نژاد به این خاطر شهرت یافته است. انکار هلاکاست، دولت امام زمانی، هاله نور، خس و خاشاک خطاب کردن مردم و غیره. آخرین شاهکار احمدی نژاد سخنان دیروز وی در یک تئاتر اسلامی به نام همايش بينالمللی زنان دانشمند جهان اسلام میباشد. محمود احمدی نژاد در این مجلس میگوید: " به لطف خدا تفکر مارکسيسم به تاريخ پيوسته است، اما يکی از شعارهای اين تفکر و ساير تفکرهای مادی، برابری زن و مرد است. به نظر من اين شعار بزرگترين ضربه را به زن زده است؛ با اين شعار ببينيد که زن را به کجا رساندهاند؟ غير از اينکه از آنان برای تبليغ کالا استفاده کردهاند. يعنی مقام زن را حتی از کالا هم پايينتر آوردهاند." در ادامه این ترهات وی اعلام میکند که زن باید زن باشد و نه به روش غربیها در امور مختلف کالا شده و لذا دخالت داده بشود!
این حرفها البته از دهان رئیس دولتی در می آید که در آن دختران خردسال را توسط شبکه مافیای سپاه و سران حکومت در بازار فروش سکس در خاورمیانه میفروشند و از قبل دولت امام زمانی وی و کل حاکمیت اسلام، ایران به یکی از صادر کنندگان تن فروشان خردسال بدل و به تایلند خاورمیانه شهرت یافته است. رئیس جنایتکار دولت جمهوری اسلامی چنان از کالا شدن زن در سیستمهای سیاسی غرب دم میزند که تحت قوانین رسمی کشور، فحشاء اسلامی به عنوان صیغه رواج یافته، تعدد زوجات اصل مربوط به لایحه خانواده اسلامی حکومت است. شیربها و مهریه و نفقه و خون بها و دیه و... آذین بند بازار مکاره اسلامی فروش زن و انسان در این مملکت است.
به اعتقاد من این اظهارات محمود احمدی نژاد و شدت یافتن تبلیغات حاکمیت بر علیه حقوق زن، برپایی مکرر همایشها و سخنرانیها در باب حجاب بیهوده نیست. ترس و وحشت حکومت را فراگرفته است. ترسی که ریشه در حقایق پایه ای امروز جامعه ایران دارد. ترس از مردم ایران برای اعاده حق زن! میدانند که برابری حقوق زن و مرد یک جنبش عظیم سیاسی در ایران است که همین امروز و فردا به عمر حکومت اینها پایان میدهد. ایشان میداند که اگر مساوات طلبی به تاریخ پیوسته بود اینها لشکر مزدبگیرهای لباس شخصی، تروریستها و آدمکشان حرفه ای لازم نداشتند. ایشان میداند که اگر برابری طلبی به تاریخ پیوسته بود میشد همچنان با توسری روسریها را نگه داشت. حجاب این سمبل حکومت اسلام را حفظ کرد. خشونت و تحقیر مردم ایران را استمرار بخشید. ترسیده اند! بد جوری ترسیده اند! اعدام میکنند، دستگیر میکنند، بند و بست و قهر و آشتی میکنند اما در لابلای همه این تلاشهای بیهوده ترس و وحشتشان از مردم، از جنبش حق طلبی زن را به نمایش میگذارند.
جواب سی سال جنایت روزمره، سی سال بیحقوقی مطلق، سی سال قتلهای زنجیره ای، سی سال حجاب اجباری، سی سال هتک حرمت زن و جوان در این کشور اکنون به یک قدرت سیاسی فشرده در کف خیابان بدل شده است. از این قدرت و ابراز وجود برابری طلبانه آن میترسند. اظهارات محمود احمدی نژاد تاکیدی بر این واقعیت است که این جنبش خواب از چشم اینها ربوده است. اینها فقط اعترافات رئیس حکومتی است که صدای برابر طلبی مردم ایران را پشت پنجره بیت رهبری شنیده است. محمود احمدی نژاد میداند که این حکومت به اسم حق، شان و حرمت زن پایین کشیده میشود و حجاب سمبل این خشونت سی ساله زیر پا لگد و به آتش کشیده میشود. حکومت اسلامی از دست مردم ایران به خاطر برابری حقوق زن و مرد جان سالم بدر نخواهد برد. 22 بهمن امسال باید حجابها پرت شده و به نشانه نه بزرگ مردم ایران به کل این قهقرای اسلامی خشن به آتش کشیده شود. جواب محمود احمدی نژاد و کل حاکمیت در 22 بهمن امسال رژه رفتن مردم قهرمان ایران روی حجابهاست. حیات این حکومت به حجاب بند است. باید این سمبل را به آتش کشید!
مهرنوش موسوی 29 ژانویه 10

Read more...

پاسخ به شادی امین در نقد بیانیه پنج ماده ای زنان

خانم شادی امین که جزو امضاء کنندگان بیانیه پنج ماده ای زنان میباشد طی مصاحبه ای جواب انتقادات ما به بیانیه خودشان را داده است. دفاعیه خانم امین دارای این نکات است که روی آن مکث میکنیم.

1. چرا خانم امین با اشباح بحث میکند؟
بخش زیادی از جوابیه خانم شادی امین به ما شخصیتهای حقیقی و حقوقی جنبش برابری طلبانه است. همه ماها اسم داریم، رسم داریم. سه دهه با جمهوری اسلامی جنگیده ایم و به قدمت عمر این نظام برای حق زن سینه سپر کرده ایم. یکی از این نقدها که دست برقضا موضوع دفاعیه ایشان میباشد متعلق به من هست. چرا ایشان بدون آوردن اسم و آدرس شفاف، سخنان مرا نقد میکند؟ چرا ایشان اصرار دارد اسم ما را "یک عده" بگذارد؟ ایشان اینهمه از حق خود بر بدنش دفاع میکند، آنوقت حق اسم ما را روی خودمان نادیده میگیرد؟ به اعتقاد من این اصرار یک عمد سیاسی معین دارد. دلیل این امر سکتاریسم و سانسور بازی رایج جنبش فمینیسم اسلامی نیست. دلیل آن کاملن به روز است. دلیل آن این است که اگر اسم ما را بیاورند اسمشان را می آوریم. شادی امین قشنگ میداند که نقطه ضعف این بیانیه اسم آوردن از تعداد زیادی از فمینیستهای اسلامی است که زیر این بیانیه امضاء زدند. آنها که نه ده سال قبل و یا حتی سال قبل، همین شش ماه پیش از قانون اساسی جمهوری اسلامی به عنوان خط قرمزهایشان دفاع کرده اند. برای همین اسم نمی آورد چون پای آنها وسط است. شادی امین خود فمینیست اسلامی نبوده ونیست. اما این بیانیه دست بر قضا سایبان آنها برای خزش زیر پرچمی بود که آنها را از جواب دادن در باره تاریخ تلاش خود معاف میکند. خانم امین متاسفانه به جای تاکید بر تاریخ تاکنونی خود وی که فرسنگها با این جریانات فاصله دارد، سایبان آنها شده و عضو باشگاه آنها به نظر می آید. آنها بیانیه را پذیرفتند و امثال خانم امین هم پذیرفت که چتر دفاعی آنها باشند تا کسی از خانم محبوبه عباسقلی زاده و شادی صدر و بقیه سئوال نکند راستی دفاعتان از جناحهای این حکومت به کجا رفت؟ شش ماه پیش برای کاندیداهای مضحکه انتخابات رای جمع میکردید. پلاتفرم دادید که کسی پایش را از قانون اساسی آنطرفتر نگذارد. اینها چه شد؟
ما اصرار داریم پای اسم و رسم افراد بویژه در خارج کشوربه میان آورده شود. علت این امر انتقام جویی سیاسی نیست. ما از کنده شدن هر تک آدمی از این نظام و بدنه آن دفاع میکنیم. به شرطی که افراد جلو مردم ایران در باره این گذشته حرف بزنند و برگشت به آن گذشته را غیر قابل عبور کنند. نه اینکه وقتی سر و صداها خوابید و سازشها صورت گرفت تازه با اولدرم بولدرم، از اپوزیسیون طلبکار هم باشند. اتفاقی که در این چند ساله جلو چشم من و شادی امین افتاد مگر غیر از این بود؟ چه کسی بعد از کنفرانس برلین حتی یک لحظه تصور میکرد که آقای گنجی بتواند بیاید و در خارج کشور نه فقط پرچم بلند کند، بل به افراد و فعالین اپوزیسیون هم فحش و ناسزا بدهد؟ آیا کسی تصور میکرد محسن سازگارا از بلندگوی صدای آمریکا در مقابل سئوال مجری برنامه که ایشان در سال شصت چه میکرده است زمانی که خود یکی از بنیانگذاران سپاه بوده، بگوید نه آن زمان سپاه خیلی هم خوب بود. الان سپاه بد شده که دست کمونیستها افتاده! من سال شصت اصلن هیچی نشنیدم! و مخملباف و مهاجرانی و حقیقت جو و .... کسی تصور میکرد در قلب آمریکا یک آخوند با لباس آخوندی بیاید و اسم خودش را اتاق فکر بگذارد و به مردم و اپوزیسیون به خاطر سکولاریسم حمله کند؟ 15 سال پیش فائزه رفسنجانی را فرستادند خارج کشور که تازه یواش یواش صحنه را برای دفاع از رفسنجانی و اصلاحات بعدی آماده کند. همین خانم فائژه از مادر جانباختگان سیاسی چنان سیلی خورد که 15 سال است جرئت آفتابی شدن در مجامع سیاسی خارج کشور را ندارد. حال من از شادی امین سئوال میکنم سوای نسبت فامیلی فائزه رفسنجانی با پدرش، عباسقلی زاده فعالانه تر در رکاب جمهوری اسلامی و خاتمی و رفسنجانی به اسم فمینیست اسلامی تلاش کرده تا فائزه؟ چرا این اتفاقات افتاد؟ چرا سنگر خارج کشور که سنگر مبارزه مردم بود سوراخ شد؟ به نظر من فقط به خاطر بودجه خرج کردن آمریکا نبود. دولت آمریکا قبلن هم برای سرمایه گذاری روی اصلاح طلبان بودجه خرج کرده بود. به خاطر سازش سیاسی چپ و کسانی بود که مردم امید داشتند لااقل آنها بایستند. سنگر از اینجا سوراخ شد. سازش روی نوک خط حمله صورت گرفت. به خاطر اینکه آن نیرویی که نباید با رژیم جمهوری اسلامی و آقازاده های اصلاح طلب سازش میکرد، شل داد. آنقدر شل داد که این آخری باید خودش را قانع کنی که لاشه اش را تکان بدهد، از میلیتانتیسمش کوتاه نیاید، کاری بکند به جای نظاره گر بودن، موسوی را نقد کند به جای اینکه به بهانه انقلاب مردم، لیلی به لالای آن بگذارد.
اگر یک نیروی سیاسی میلیتانت، رادیکال و حق طلب و نماینده نه بزرگ مردم ایران داشتیم که جلو اینها می ایستاد، آقای مخملباف جرئت نمیکرد پا به خارج کشور بگذارد و در پاریس برای بچه های مردم که شعار مرگ بر جمهوری اسلامی میدادند پلیس خبر کند. اگر رادیکالیسم سیاسی در نزد این جریانات چپ به تحلیل نرفته بود کاری نمیکردند که مردم در تهران روزهای عاشورا حکومت و قوانین اسلام را در هم بپیچند ولی در لندن در خیابان روضه خوانی و سینه زنی بکنند. چرا سنگر خارج کشور از نماد کنفرانس برلین به نماد امروزی اش بدل شد؟ برای اینکه خط مقدم جنگ جا زد. برای اینکه چپ و مخالفین و انقلابیون از سنگر عقب، در مقابل دشمن وادادند. فرمول این جا زدن هم عینن همین فرمولاسیونهای امروز خانم شادی امین بود! این سازش سیاسی با همین سایبان صورت گرفت. برای همین الان خارج کشور محل جولان دو خردادیهای ورشکسته است. خارج کشور به عنوان سنگر میلیتانتیسم سیاسی ذره ذره تحلیل نرفت، با ندانم کاری تحلیل نرفت، سازش سیاسی شد و برای همین سوراخ شد. شانسی که آوردیم این بود که این بار مبارزه در داخل، سنگر خارج را شست و تمیز کرد. سوراخها بسته شدند. رادیکالیسم روی موج قرار گرفت. در همین شش ماهه اخیر هم خارج کشور محل یک جنگ سه ضلعی بود. میان ما و حاکمیت از یکسو و میان ما و آقازاده های اصلاح طلب، مزدوران سابق و جدید جمهوری اسلامی در لباس سبز. آنهایی که وسط شهرهای بزرگ اروپایی پرچم الله و اکبر بلند کردند و اگر ما نبودیم، الان مردم اروپا مردم ایران را به جای حمایت لعن و نفرین میکردند!
لذا قبول نیست! خانم شادی صدر میگوید که "ما فمینیست اسلامی نیستیم" من میگویم شما نیستی، اما سایبان را کنار بزنید ببینیم چه کسانی زیر آن نشسته اند. ما میخواهیم طرفداران رفسنجانی، خاتمی، طرفدارن قانون اساسی جمهوری اسلامی، طرفداران حجاب اختیاری و صیغه ثبتی، طرفدارن اسلام میانه رو جلو بیایند و حرفشان را بزنند. نمیشود خانم شادی امین زیر سایه خود، آنها را پنهان کند و به ما هم با نبردن اسممان آوانس بدهد. یک بیانیه حداقلی و درهم برهم نیز باعث بستن دهان اپوزیسیونی بشود که بدهکاری به اینها ندارد، بر عکس طلبکار هم هست. بویژه اینکه بیانیه همین امروز اینها مشحون از پلاتفرمهای سیاسی آشنای قبلی است. خانم محبوبه عباسقلی زاده را جلو بفرستند از این بیانیه دفاع کند ببینیم چه حرفی برای گفتن دارد!
ما نمیگذاریم بلایی که به سر سنگر خارج کشور در دور قبلی آمد، بر سر جنبش حق زن و جنبش سرنگونی طلب مردم آورده شود. باید تک تک اینها به مردم جواب بدهند. لباس زنانه تن سیاست کردن هم جلو ما را نمیگیرد! جنبش حق زن خود محل جنگ است.

2. خانم شادی امین که سایبان فمینیستهای اسلامی شده است همان حرفهایی را جلو ما میگذارد که در این مدت مخملباف، گنجی، مهاجرانی و بقیه میزدند و شکست خورد. خانم شادی امین میگوید : " عده ای تنها تعریفشان از رادیکالیسم طرح شعارهای"زنده باد" ،"مرده باد" است" من که جزو این "عده" بی نام و نشان میباشم از خانم امین میپرسم تا جایی که من میدانم تمام جنگ بر سر "مرده باد" گفتن هست نه زنده باد. اما چرا؟ نه به خاطر اینکه یک عده بی نام و نشانی رادیکالیسمشان را اینگونه معنی کرده اند. مرگ بر اصل ولایت فقیه، مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر جمهوری اسلامی طبیعی ترین شعارهایی هست که مردم در این سی سال به کرات و به لهجه های متفاوت تکرار کرده اند، خود شادی امین هم آنها را گفته است. اما چه شد که یکهو مرگ بر نظام گفتن مسئله شد؟ این "عده ای" که این را مسئله کردند چه کسانی بودند؟ "عده ای" که سیاستشان در این هفت ماهه این بود به خامنه ای و به نظام "مرده باد" گفته نشود؟ خب چطور است که شادی امین الان به جای مخاطب قرار دادن آنها، تکبر و تحقیر خرج رادیکالیسم میکند؟ آنها بودند که جلو مرگ بر جمهوری اسلامی گفتن را به بهانه دوست نداشتن کلمه مرگ گرفتند. در حالیکه استراتژیشان سرنگونی نظام نبود. میخواستند زد و بند کنند. بهانه میکردند که راه این زد و بندهای آتی را از اول نبندند. لذا چگونه است که خانم امین به جای کوبیدن آنها، دقیقن ادبیات آنها را قرقره و رادیکالیسم را میکوبد؟ نکند این نوعی لبیک گفتن به نامه آقای سحابی باشد که از ایرانیان خارج خواست همراه با جوانان داخل دست از شعار مرگ بر خامنه ای بردارند؟ در ثانی خانم امین با اقرار به این مسئله واقعیتی را بیان کرده است. ما در نقد بیانیه اینها نگفتیم که چرا خواست سرنگونی جمهوری اسلامی بطور روشن در این بیانیه نیامده است. الان میفهمیم که بعله خانم امین و این بیانیه هم جزو گروه کر " نگو مرگ بر جمهوری اسلامی" در خارج میباشند. بهانه شان هم لابد تبری از رادیکالیسم است که همان حرف مهدی کروبی و اکبر گنجی با یک ویترین زرق و برق دارتر زنانه است. به نظر من عمر این بهانه ها تمام شد. نتیجه این بهانه ها این است که الان دارند برای بیت رهبری در مقابل مردم "شفاف سازی" میکنند! مردم ایران حق دارند مرگ بر اصل ولایت فقیه بگویند! مردم ایران حق دارند مرگ بر خامنه ای و دیکتاتور بگویند! این عین رادیکالیسم است که مردم در خیابان شعار مرگ بر جمهوری اسلامی دادند! شعار مرگ بر جمهوری اسلامی بیمه نامه و ضمانت نامه مردم است برای سوراخ نکردن سنگرهایشان از پشت سر وقتی در خیابان میجنگند و پشت سرشان را نگاه نمیکنند. بعله خانم امین دقیقن به خاطر همین ما گلوی خود را در این هفت ماهه پاره کردیم تا کسی از پشت به اسم مردم زد و بند نکند. آنها که ریگی در کفششان هست، نمیخواهند این شعارها را بدهند دست از عشوه های شتری اصلاح طلبانه بردارند، حرفشان را مانند کروبی و موسوی و خاتمی بزنند تا از مردم تو دهنی بخورند!

3. خانم شادی امین در دفاعیه خود در مقابل انتقاد صریح من میگوید که این بیانیه به عنوان درخواست از آقایان موسوی و کروبی و... اعلام نشده بل: " این بیانیه ناظر بر بی تفاوتی مجموعه مدعیان و کنشگران و جریانات سیاسی به مسئله زنان است ، آنهایی که مسئله زنان را فرعی و جانبی می دانند. همه آنهایی که از طرح مستقل مسائل زنان به عنوان یک گروه اجتماعی با هزار استدلال طفره میروند."
من بازهم از خانم شادی امین میپرسم این "مدعیان و کنشگران سیاسی بیتفاوت" چه کسانی هستند؟ اسم ندارند؟ یا اینکه باز هم میترسید اسم ببرید تا معلوم بشود مخاطب شما همان رهبران جنبش سبز هستند؟ اگر کنشگر سیاسی هستند چه جور به مسئله زن بیتفاوتند؟ ما در صحنه سیاست ایران تنها یک جریان "کنشگر" بی تفاوت سیاسی میشناسیم که از مسئله زن به عمد طفره میرود آنهم سران جنبش سبز میباشند. ملی/اسلامیهای نام و نشان دار. اگر نه خود جنبش برابری طلب، خود زنها و جوانهایی که به خیابان رفتند و این خیزش را روی پایش در ایران و در خارج بلند کردند که اصلن به مسئله زن بی تفاوت نبوده و نیستند. در ثانی بیتفاوتی بیماری نیست که یک بیانیه پنج ماده ای به بیمار بزنند خوب بشود. بیتفاوتی علت سیاسی دارد. به اعتقاد من درجه فعالیت احزاب و جریانات سیاسی در زمینه حق زن معیار سازش یا عدم سازشکار بودن آنهاست. میدانید چرا؟ چون مسئله زن یک چهار راهی است که شما در آن هم دین اسلام، هم حاکمیت و هم اپوزیسیون را ملاقات میکنید. کافی است دل در گرو اسلام میانه رو داشته باشید، مرد میشوید محجبه میشوید اما اگر پای پرت کردن حجاب وسط آمد یا مقاومت میکنید، یا ساکت میشوید و آهسته سازش میکنید. کافی است دلتان به موسوی و کروبی و..خوش باشد و خواهان سرنگونی نظام نباشید، نصیحت میکنید که فعلن نوبت حق زن نیست. تندروی نکنید. خانم شادی امین به ما میگوید که خطاب این بیانیه به کروبی و موسوی و جنبش سبز نیست، اما در دفاعیه خود میگوید خطابم به کنشگران بی تفاوت است! خب بنده به ایشان میگویم این شد دلبر جانان من برده دل و جان من، برده دل و جان من دلبر جانان من! ما هم همین را گفتیم، گفتیم دست بر قضا شما بیانیه را برای همینها نوشتید که بیتفاوتیشان جزو پروژه سیاسیشان هست وگرنه علت اینکه همین امروز مسئله زن گل کرده، گر و گر بیانیه و پلاتفرم صادر میشود دست بر قضا به خاطر این کنشگران بی تفاوت نیست، به خاطر این است که مردم بختک اینها را کنار زدند که جنبش حق زن جرئت کرده جلو بیاید و حرف بزند. کنشگری که در خیابان فریاد الله و اکبر میداد نمیگذاشت صدای زنانه این جنبش شنیده بشود. حالا چطور است که برای این که الله و اکبر میداد و اسم خودش را کنشگر و نخبه و روشنفکر دینی و اصلاح طلب و غیره گذاشته باید بیانیه داد، نهیب زد و آن میلیونها انسان بی نام و نشانی را که این القاب را بدوش نمیکشند به عوض هیچ توهمی به نظام ندارند، هیچ بیتفاوتی نسبت به پایمال شدن حق زن ندارند را باید به اسم "رادیکالها" تحقیر و تکبر کرد؟ آیا اتفاقی است که الان با خزیدن کروبی و موسوی به زیر عبای رهبر، مردم نفسی کشیده و پلاکاردهای دفاع از حق زن، مقابله با قوانین اسلام را بیرون آورده اند. خود شادی امین بیانیه سر و دم بریده خود را مدیون اینهاست و نه آن کنشگرانی که چشم به عضویت در باشگاهشان دوخته است. جنبش ما در داخل و خارج کشور همین "کنشگران" را عقب زد که افرادی مانند شادی امین جرئت پیدا کردند همین بیانیه های سر و دم بریده را صادر کنند. آنقدر عقب زد که یک عده شان فرار کردند و زیر این بیانیه خزیدند. اگر خانم شادی امین به آن جنبشی بیانیه میداد که خودش در خیابان سی سال است میجنگد آنوقت خواستهای اساسی و از جمله "سرنگون باد جمهوری اسلامی" را به حاشیه نمیبرد. چون وقتی با "کنشگر سیاسی بیتفاوت" بخواهید کلنجار بروید و امیدتان را آوردن آنها و یا رفتن با آنها بگذارید، باید با همین زبان حرف بزنید. سئوال من این است که اصلن چرا باید آنها را بیاورید یا تحت تاثیر قرار بدهید یا اصولن پلاتفرم کارتان باشد؟ غیر از این هست که بند ناف بریده نشده است؟ چرا من باید جنبش خودم را در خیابان ول کنم، حجاب پرت کنهای این جنبش، آنها که مرگ بر اصل ولایت فقیه را در خیابان فریاد زدند و با خون خود تصویر این جنبش را نقاشی کردند ایگنور کنم، دنبال کنشگر بیتفاوت و بی درد و عار بگردم که بختک خودش روی مبارزه مردم مانع کار من و آن جوان در کف خیابان بوده است؟ مگر غیر از این است که افرادی مانند شادی امین به جای آنها روی اینها سرمایه گذاری کرده اند؟ به نظر من انتخاب مخاطب یک انتخاب سیاسی است. علت این انتخاب سیاسی این است که یک عده به سران جنبش سبز میگویند عقب ماندید، جنبش برابری طلبی از رویتان رد شد، بجنبید! بعدش هم دلخوری وجود دارد. یک عده رای داده اند و الان دلخورند که چرا چیزی گیرشان نیامد. در این بیانیه سیاه روی سفید آماده است که رای را گرفتند و حق زنان فمینیست اسلامی را ندادند. خانم امین این جمله آشکار را که نمیتواند انکار کند! یا اینکه بیانیه اینها هم مانند بیانیه موسوی و پذیرش مشروعیت احمدی نژاد توسط کروبی به یک لشکری برای "شفاف سازی" بعدی احتیاج دارد؟ من نمیدانم چرا این بیانیه ها را این روزها طوری نمی نویسند که به اینهمه سفیر و تفسیر و من نگفتم و من منظورم این نبود و... احتیاج نداشته باشد!

جواب مطالبه هپروتی فمینیستی "حق کنترل زن بر بدن خودش" و نکات دیگر را در قسمت دوم میدهم.

مهرنوش موسوی 28 ژانویه 10

Read more...

۱۳۸۸ دی ۳۰, چهارشنبه

ملاحظات انتقادی بر بیانیه پنج ماده ای زنان

در بازار داغ ارائه بیانیه های سیاسی، بیانیه ای نیز به چاپ رسیده با عنوان بیانیه پنج ماده ای زنان برای حل بحران که به باور من از چند رو حائز اهمیت است.

1. این بیانیه از سوی کسانی ارائه میشود که پاره ای از آنان تا امروز خود را در صف جنبشی به نام "فمینیسم اسلامی" میدیدند و به این عنوان از تلاش خود یاد میکردند. فمینیستهای اسلامی و همچنین تعدادی از افرادی که امروز این بیانیه را صادر کردند کسانی هستند که در طول سالهای طولانی بر التزام به قانون اساسی پافشاری میکردند. از حجاب اختیاری دفاع میکردند. علنن و رسمن از بخشهایی از حاکمیت اسلامی دفاع کرده اند. خانم محبوبه عباسقلی زاده و شادی صدر جزو افرادی هستند که در گروه میدان زنان درد مردم ایران را، خشونت و ستم به زن را در پلاتفرم سیاسی به این عنوان، فقط به دوره پس از خاتمی محدود میکردند. جریان فمینیسم اسلامی که کمپین یک میلیون امضاء را نیز شامل میشود در دوره های مختلف حیات جمهوری اسلامی در تحکیم قوانین آن و مقابله با جنبش سازش ناپذیر زنان نقش ایفاء کرده اند. پر وقتی نیست که مسئولین این کمپین زنانی را که به قانون جمهوری اسلامی التزام نداشتند "آرمانشهری" و "تندرو" خطاب میکردند. هنوز جوهر برخورد آنها با ما روی صفحات اینترنتیشان خشک نشده است.ممکن است گفته شود انسان جایزالخطاست و قابل تغییر. این حکم درستی است البته به شرطی که خطاها اعلام بشود و غیر قابل برگشت بشود. سخن من اما با یادآوری این مقدمه این است که همین امروز هم، در همین بیانیه امروزشان هم متاسفانه این دوستان از این گذشته سیاسی نبریده و تمامن تسلیم جنبش انقلابی مردم ایران نشده اند. در مقدمه این بیانیه 5 ماده ای ( که نمیدانم چرا باید به خاطر تقلید از موسوی حتمن 5 ماده ای باشد و خواستهای مهمی چون پافشاری بر آزادی بیان و آزادی زندانیان سیاسی و... به این خاطر از لیست 5 ماده ای خارج بشود) دوستان به واقع رو به موسوی و کروبی و... بیانیه داده و به آنها نهیب میزنند که چرا رای اینها را خورده اند. در این مقدمه دم خروس سیاسی پلاتفرمهای قبلی از زیر پیشرویهایی که جنبش به آنها تحمیل کرده است بیرون میزند.آنها ضمن گلایه از بیانیه های فعلی موسوی و کروبی و... میگویند: " انتظار دیگری هم نبود زیرا در هیچیک از بیانیه ها و اعلام مواضع آقایان، از فردای انتخابات به این سو، یعنی از زمانی که مساله جذب آرا منتفی شده بود، به خواسته های زنان توجهی نشده است." سئوال بلافاصله من از دوستان این است که اولن مگر این مبارزه با مضحکه انتخابات شروع شد که نقطه شروع مطالبات زنان را فردای انتخابات میگذارید؟ ثانین اینکه مگر قبل از انتخابات آقایان موسوی و کروبی و سازگارا و مخملباف و گنجی و اتاق فکرشان از حقوق زن دم میزدند؟ اینها که خودشان عاملین و آمرین تحمیل خشونت به زن هستند. از چه کسی گدایی حق زن میکنید که در دوره های مختلف در تحمیل این خشونت نقش داشتند؟ نکند آدرسی که میدهید در باره ریختن آرای خودتان به صندوقهای مضحکه انتخابات به امید برآورد کردن خواستهای زنان فمینیست اسلامی باشد که امروز بدین نحو قصد فشار آوردن روی آنها را دارید؟ نکند از این ناراحتید که رایتان را خوردند و حقتان را ندادند؟ نکند قرار بود موسوی رئیس جمهور و شیرین عبادی مشاور رئیس جمهور و جریانات فمینیستی اسلامی جایگزین فراکسیون زنان مجلس بشوند؟ از کدام خواستها دم میزنید که با جذب رای فراموششان شده است؟ خواستهایی که خانم محبوبه عباسقلی زاده آنها را تحت عنوان بیانیه مطالباتی در گرماگرم بازار این مضحکه معرفی و همین شش ماه قبل عنوان کرد نباید از قانون اساسی پا را آنطرفتر گذاشت؟ به نظر من به جای گلایه از اینکه چرا موسوی و کروبی رای شما را گرفتند و بعد به خودتان چیزی ندادند، بهتر بود اعلام میکردید که اصلن اشتباه کردید در این مضحکه شرکت کردید. اشتباه کردید به موسوی و کروبی دل بستید. اشتباه کردید عمری سنگ التزام به قانون اساسی را به سینه زدید نه اینکه بعد از هفت ماه تازه سلانه سلانه اعلام کنید که وقتی مسئله جذب آرائشان منتفی شد حق ما را ندادند! شما رای دادید و چشمتان به دست موسوی و کروبی بود، ما و مردم ایران که در این بازی اصلن شرکت نکردیم. ما که از روز اول گفتیم حتی دخالت مردم در انتخابات به خاطر گدایی رای نیست، بهانه ای برای گسترش مبارزه علیه کلیت نظام است. به اعتقاد من این نشد عقب نشینی. این نشد طرح مطالبات. این تصویر از "بحران" موجود در ایران همان تصویر منبت کاری شده اتاق فکرهای موسوی و کروبی است منتهی با نمک و فلفل زنانه. ما پشیزی برای این تز ارزش قائل نیستیم که درد مردم ایران از انتخابات شروع شد! ما پشیزی برای این ارزش قائل نیستیم که گویا مخاطب مطالبات ما باید موسوی و کروبی باشند. آنها جنبش خودشان را دارند که یک سرش در درون حاکمیت و سر دیگرش در درون حزب توده، اکثریت، جبهه ملی و جریانات واپسگرای ملی/اسلامی است. ما از آنها انتظار نداریم و نداشتیم که حق ما را بدهند. اینها خودشان جزو صورت مسئله تقابل مردم با حاکمیتند. دوستان هنوز بند نافشان را از این جریانات نبریده اند.

2. مسئله زن مسئله کل جامعه ایران است. یکی از نقاط افتراق عمیق ما با جریانات فمینیستی اسلامی در ایران همیشه این بوده و هست که ما مسئله بیحقوقی زن را مسئله "صنف زن" نمیدانیم. در جامعه ای که به زن خشونت میشود، مرد هم مورد آزار و تحقیر قرار میگیرد. اینکه ما بر حقوق زن و مطالبات برابری طلبانه تاکید میکنیم به خاطر این نیست که این بار ستم را از سر زنانه آن نهادینه کنیم. شاخص برای عمل سیاسی ما جنسیت ما نیست، التزام ما به حق و حقوق انسانی است. والا همین الان در صف خود حاکمیت هم زنانی چون همسر آقای الهام را داریم، فاطمه کماندوهای بیشماری را داریم، در صف خود فمینیستهای اسلامی هم خانم شیرین عبادی متحد دیروز و امروز پاره ای از دوستان ارائه کننده این بیانیه را داریم. خانم عبادی همین چند روز پیش دوباره آن آیه آشتی حقوق بشر و اسلام را غرغره کردند. لذا ارائه بیانیه ای که لغو مجازات اعدام، آزادی احزاب، آزادی زندانیان سیاسی را شروع نکرده به پستوی مقدمه بفرستد، چون لابد این مطالبات آنطور که باید "زنانه" نیست و پنج ماده اصلی در بیانیه بگنجاند که به "صنف زن" مربوط است، به نظر ما غیر قابل قبول است. به نظر من خواستهای اساسی چون آزادی بی قید و شرط بیان سیاسی، تحزب و تشکل خواست عموم مردم ایران و جزو لایتجزای هر پلاتفرم سیاسی در این دوره است. در جامعه ای که حق بی قید و شرط آزادی بیان وجود ندارد، هیچ زن و مردی حتی نخواهند توانست بر علیه تحقیر و خشونت به زن خود را بیان کنند. بر علیه آن مبارزه کنند. دوستان ارائه کننده این بیانیه پنج ماده ای به خاطر نگرش جنسیتی و فمینیستی خود اول این خواستها را جزو پلاتفرم پنج ماده ای خود نمی گذارند، بعدن هم سر و ته آنها را قیچی میکنند. گویا این مقدمه نویسیها هم یک شگرد جنبش ملی/اسلامی است. اتاق فکر موسوی هم همین کلک آخوندی را زدند. در مقدمه بیانیه شان دم از عدم قبول ولایت فقیه زدند، در بیانیه آن را قلم گرفتند!
اما دوستان فمینیست ما حتی در مقدمه هم بصورت سر ودم بریده از" آزادی اندیشه، بیان، تشکل و اجتماعات" سخن میگویند. سئوال من این است چرا آزادی بیان خالی؟ کو تبصره مهم "بدون قید و شرط" آن؟ چون آزادی اندیشه و بیان خالی به درد مردم ایران نمیخورد. خمینی هم گفت مارکسیستها آزادند. در همین قانون اساسی فعلی ایران بیان آزاد است. تمام بدبختی ما بر سر همان "قید و شرط" آن است. آیا این اتفاقی است که دوستان اول مطالبه به این مهمی را به مقدمه هل داده اند و بعد هم تبصره مهم "بدون قید و شرط" آن را زده اند؟ آمدیم و در مدینه المونث دوستان شرط آزادی بیان "جنسیت زنانه" بود، ما چه بکنیم که مخالف فمینیسم و جدایی جنسیتی به مُر زنانه هستیم؟ آمدیم و دوستان آزادی بیان را به شرط رعایت اسلام دادند؟ به شرط رعایت قانون اساسی دادند، به شرط فرهنگ مردم را رعایت کنید دادند، باید مردم ایران چه کسی را ببینند اگر بخواهند حرفشان را بزنند و مدام جلو دهان آنها را به این قید یا به آن شرط نگیرند؟ به نظر من این نشد آزادیخواهی! این کلاه شرعی گذاشتن سر خود است. دم از حق زن بزنید ولی با زبردستی همان قدم اول آزادی را فرع مسئله زن بکنید و بعد هم با وقوف کامل حد و حصرش را محدود کنید. این نشد! قبول نیست. این دوباره همان بساط قبلی در لباس جدید سکولاریستی است.

3. جدایی مذهب از دولت ممکن است برای دوستانی که تا امروز از این یا آن جناح جمهوری اسلامی دفاع میکردند بسیار پیشروی باشد، برای جنبش ما نیست. به اعتقاد من یک نیروی سیاسی عظیم در ایران الان از خود مطالبه جدایی دولت از مذهب هم فراتر رفته است. در ثانی جدایی مذهب از دولت اگر خشک و خالی بیان بشود تامین کننده مطالبات همین امروز ما و مردم هم نیست. مذهب نه فقط از دولت، بل باید از آموزش و پرورش هم جدا بشود. جدایی مذهب از دولت مینیمم خواستهای مردم ایران برای سکولاریزه کردن و مذهب زدایی از مملکت است. مذهب باید از سیستم آموزش و پرورش هم جدا بشود تا مغزشویی کودکان و نوجوانان مقدور نباشد. هم الان زمانی که رژیم جمهوری اسلامی بیفتد، اولین کار تغییر نظام آموزشی کشور و الغاء تمامی قوانین مذهبی در آن است. مردم ایران در قرن بیست و یک دانشگاه امام حسین نمیخواهند! تدریس قرآن نمیخواهند و هزار و یک سوراخ دیگری که رژیم اسلامی در سیستم آموزش و پرورش تعبیه کرده است. با جدایی دین از دولت بصورت خشک و خالی نمیشود به جنگ برچیدن بساط جشن تکلیف در مدرسه رفت.

4. جدایی مذهب از دولت نه فقط یک تبصره مکمل به عنوان جدایی مذهب از آموزش و پرورش دارد بل یک متمم بسیار بسیار مهمتر هم دارد که آزادی مذهب و بی مذهبی است. جامعه ممکن است به این سمت برود که دین از دولت جدا باشد اما آزادی نقد دین و بی مذهبی در آن وجود نداشته باشد و این از نظر ما قبول نیست. مردم ایران باید حق داشته باشند مذهبی داشته یا اصلن نداشته باشند. به باور من به رسمیت شناختن حق بی مذهبی و بیخدایی شاخص و سقف التزام به سکولاریسم است. در غیر اینصورت آش همین آش و کاسه همین کاسه خواهد بود. در بیانیه زنان اینها قلم گرفته شده است.

5. مطالبه لغو حجاب اجباری یک مطالبه عمومی مردم ایران است. پیچیدن این مطالبه در زرورق فمینیستی " حق زن بر بدن خویش" آب برمیدارد. اسم آزادی پوشش روی خودش هست. ربطی به "حق زن بر بدن خویش" ندارد. چون زن ممکن است به اسم "حق من بر بدن خودم" کارهایی را بکند که به ضرر خودش و جامعه باشد. یک جایی جامعه حق دارد حتی بگوید با بدن خودت این کار را نکن. الان در موقع رانندگی شما حق ندارید بگویید من سلامت خودم و بدنم خودم هست حق دارم کمربند ایمنی نبندم، جامعه میگوید نه! حفظ بدن و سلامت شما جزو انسانیت و حقوق مدنی حاکم بر من هم هست، پس لطفن کمربندتان را ببندید. لذا تفسیر فمینیستی کردن از مطالبه لغو حجاب اجباری و دفرمه کردن مطالبه آزادی پوشش با این عنوان که "حق زن بر بدن خویش" دست بر قضا راه باز کردن برای حجاب در بدترین نوع آن است. آنهم در مجاریی که حق جامعه هست اجازه ندهد. فی المثل دولت فرانسه قدغن کرده که معلم بصورت محجبه در مدسه ظاهر بشود. من شخصن از این اقدام دفاع میکنم. چون معتقدم مذهب باید از سیستم آموزش و پرورش جدا بشود. این در حالی است که اگر معلم فرانسوی زیر بیانیه فمینیستهای ایرانی را امضاء زده باشد حق دارد بگوید بدن خود من است! چون حق شما بر بدن خودتان یک حق بی در و پیکر است. شما میتوانید با این اجازه حتی کارهای خلاف با بدن خودتان بکنید. الان در یک کشور پیشرفته اروپایی اگر ببینند کسی خودش را میکشد نمیگویند چون بدن خودش هست بگذارید به خاطر احترام به اختیار بر بدنش بمیرد. یا به اعتقاد من در ایران باید قانون برقع سرکردن قدغن و غیر قانونی بشود به چند دلیل ساده. اول اینکه برقع کودکان را میترساند. دوم اینکه برقع مانع حفظ امنیت جامعه است. شما نمیتوانی با برقع عکس پاسپورت بگیری و جابجا بشوی، نمیتوانی گواهینامه رانندگی بگیری و... بر اساس بیانیه 5 ماده ای فمینیستها چون جنسیت گرایی بر احوال جامعه مقدم است تکلیف آن جامعه معلوم نیست، برقع پوش میتواند از حق پیچیدن بدن خودش در برقع دفاع کند! اما جامعه حق دارد با خیال راحت این حق را از ایشان سلب کند. از نظر ما برقع پوش میتواند روسری سر کند. شما با آزادی پوشش میتوانید این جامعه را هدایت کنید اما با آزادی من بر بدن خودم به اعتقاد من نمیشود هیچ جامعه ای را یک روز سرپا و در امنیت نگه داشت. این مطالبه به باور من آنارشیستی و هپروتی است که صرفن علاقه دارد بگوید من فمینیستم! سازمان جامعه چه میشود مهم نیست!

6. مطالبه لغو حجاب اجباری بدون غیر قانونی اعلام کردن حجاب کودک ناقص و غیر قابل قبول است. دوستان فمینیست در بیانیه خود مطالبه به این مهمی را زیر گرفته اند. چرا؟ به نظر من به خاطر علاقه وافر به جنسیت گرایی زنانه! آنچنان از لغو حجاب اجباری به عنوان حق زن بر بدن خودش صحبت کرده اند که یادشان رفته مسئله حجاب اولن فقط مسئله تامین اختیار زن بر بدنش نیست، یک حق سیاسی و اجتماعی مهم در جامعه است، ثانین اینکه کودک در کاتگوری زن نمیگنجد. به اعتقاد من حتی اگر کودکی پیدا بشود که بگوید من الا و بلا میخواهم مقنعه سر بکنم، قانون نباید اجازه بدهد. در باره بزرگسالان پوشش آزاد است. به شرط برقع نبودن آن. در باره کودکان مدعی العموم جامعه است. قانون است. حتی پدر و مادر حق ندارند بگویند نه ما دوست داریم دخترمان چادری باشد. نمیشود بچه هفت ساله را در حجاب پیچید چون پدر و مادرش دوست دارند. باید قدغن باشد. کودک ملک پدر و مادر نیست. همانطور که نمیشود او را شوهر داد، نباید جامعه اجازه بدهد که بر سر کودک حجاب بکنند. حجاب کودک باید به مثابه خشونت علیه کودک ممنوع باشد. الان در جوامع اروپایی تحمیل مذهب به کودک غیر قانونی است. چرا در مملکت ما نباید حجاب کودک قدغن بشود؟

7. در بیانیه دوستان یک مطالبه قدیمی جنبش برابری طلبی از قلم افتاده که بازهم تصورم بر این است که این قلم افتادن علت جنبشی و سیاسی دارد. مطالبه دستمزد برابر زن و مرد یک مطالبه بسیار مهم است که فقط جنبه اقتصادی ندارد بل ناظر بر آوردن و وصل کردن تاریخ یک جنبشی در جهان به جنبش برابری طلبی در ایران است. جنبش هشت مارس. دستمزد برابر زن و مرد فقط یک بندی در آئین نامه قانون کار مملکت نیست. بل نشانه عمق دستور کار جامعه برای ستم زدایی از زن در ریشه های بنیادی آن نیز هست.

سر آخر میخواهم چند کلمه ای در باره علت روی آوری این دوستان حتی به همین بیانیه های ناقص را بیان کنم. به باور من در جامعه ایران یک دگرگونی سیاسی عمیق و رادیکال اتفاق افتاده است. اینکه مذهبیها سکولار میشوند و سکولارها رادیکال علت دارد. یک نیروی عظیم سیاسی که موتور محرک وقایع اخیر است به جلو صحنه سیاست آمده و سقفها را الان اوست که تعیین میکند. اینکه مذهبیها سکولار بشوند حتمن بیشتر به نفع ما و این جنبش عظیم است. اما به اعتقاد من پیشروی خود آن جنبش که متور محرک میباشد در گرو زدن آن سقف نهایی در تصویر پیروزی مردم ایران و نقد دائمی کندرویها، سازشها و پس رویهاست. آن سقف همه آزادی را میخواهد. بدون تخفیف و بدون قید و شرط. آن سقف برابری میخواهد بدون اما و اگر، بدون از قلم انداختن مصلحت وار این و یا آن مطالبه. من با تمام نقائص این بیانیه، همین پنج ماده سر و دم بریده را شاهدی میگیرم برای اثبات حقانیت آن جنبشی که تا شش ماه پیش همینها تند رویش می نامیدند، الان خود آن جنبش فرسنگها پیش روی کرده و اینها تازه قدم لرزان در جای پای قدیم او میگذارند. به اعتقاد من آن نیروی عظیم رادیکال و سیاسی که در ایران متولد شده است باعث این تغییرات است. اوست که پیشروی را تعیین میکند. بیانیه دوستان یکی دیگر از مظاهر انشقاق در جنبش سبز به خاطر فشار آن رادیکالیسم است. نیروی سومی متولد شده است. از این پس صحنه سیاست ایران صحنه پیشرویهای نجومی سیاسی خواهد بود. اینها فرع یک فرآیند اساسیتر در جامعه هستند. باید ریشه را و آن پدیده تازه متولد شده را دریافت! یک جنبش جوان میلیتانت، مدرن، انسانگرا و تحول طلب!

مهرنوش موسوی 20 ژانویه 10

Read more...

۱۳۸۸ دی ۲۹, سه‌شنبه

مناظره با یکی از فعالین جنبش سبز در باره دور انداختن حجاب

(قسمت اول)

مریم یکی از فعالین جنبش سبز میباشد که در فیس بوک با من تماس گرفته و خواهان پیشبرد این دیالوگ شد. چون ایشان خودش مایل به آوردن نام کامل خود نیست، از آوردن کامل اسم وی خودداری و با اجازه وی متن مکاتبات خود را با ایشان منتشر میکنم.

مریم: به نظر من فراخوان شما برای دور انداختن حجاب بسیار زود است و جنبش سبز را وارد مخاطره میکند. این دقیقن همان چیزی است که حاکمین ایران میخواهند. الان موقع این کارها نیست. این به نظر من تند روی میباشد.

مهرنوش موسوی: مریم عزیز قبل از هر چیز خوشحالم که شما نظرتان را با من شخصن درمیان گذاشتید چون پاره ای از دوستان شما به باور من بصورت غیر اصولی در صفحه کانون ما عضو شده، یعنی بیانیه اعلام موجودیت کانون ما را پذیرفته و سپس در صفحه کانون میخواستند ما را به بحث بکشند که دور انداختن حجاب کار درستی نیست. حتمن تصدیق میکنید که این عمل از پرنسیپ سیاسی بدور است چون اسم ما روی خودمان هست، ما کانون دور انداختن حجاب هستیم. اما در پاسخ به نکته تان میخواهم هم از شما و همچنین از دوستان همنظر شما بپرسم که کی وقت پرت کردن حجاب است؟ یک سال دیگر؟ دو سال دیگر؟ وقتی آقای خامنه ای سرما خورد؟ مزاجش بد شد؟ کی؟ چون "زود است" یعنی یک زمان دیگری وقتش میرسد. لذا من از شما میپرسم کی وقت آن میرسد که حجابها در ایران پرتاب بشود؟ وقتی لویی جرگه آقای کواکبیان تشکیل شد؟ یا وقتی که حسین شریعتمداری به قانونمداری خودش رسید. یا آقای موسوی زیر بار پذیرش مشروعیت دولت احمدی نژاد رفت؟ سئوال دوم من از شما این است که تا آن روز موعود چه باید کرد؟ چون در سیاستی که من طرفدارش هستم هم روز را مشخص کرده ایم، گفته ایم از امروز تا هر وقت و هر کجا دستتان رسید حجابها را که سمبل حاکمیت اسلامی هستند دور بیندازید و به آتش بکشید. فوری و فوتی! هم معلوم هست همین امروز چه میکنیم. ما حجاب را نقد میکنیم. ما توی دهن احمدی نژاد و ادعای صدور حجاب می زنیم. ما با خرافات و زن ستیزی در می افتیم. شما چی؟ شما همین الان که برایتان پرت کردن حجاب زود است چه میکنید؟ بر علیه حجاب آگاهگری میکنید؟ به سران مملکت در توهین به زنان جواب میدهید؟ و.. ممنون میشوم اگر جواب من را بدهید.

مریم: به نظر من باید تا ایجاد یک شرایط آزاد که بتوان در آن رفراندوم گذاشت باید صبر کرد. نمیشود از الان ما همه چیز را نقد کنیم. این تندروی است. الان مشکل جامعه ما حجاب نیست. مشکل این هست که بتوانیم کاری کنیم که ایران آزاد بشود. تا آن موقع کار ما باید این باشد مبارزه ضد خشونت و مسالمت آمیز جنبش سبز را به پیش ببریم. ما نمیخواهیم آتو دست رژیم بدهیم. تندروی باعث ایجاد خشونت میشود. من موافق حجاب نیستم اما در ایران هنوز مردم به این رشد نرسیدند. نمیشود مردم را جا گذاشت. مقابله با حجاب باعث میشود خیلی از یاران جنبش سبز در صفوف خود آنها با ما نیایند. شکاف ایجاد میکند.

مهرنوش موسوی: مریم جان اجازه بده یکی یکی به مواردی که نوشتی پاسخ بدهم.

1. به نظر من رویای برپایی انتخابات بدون سرنگونی رژیم سرکار گذاشتن خود است. من سالهاست با شنیدن کلمه رفراندم که میدانم منظورشان در همین شرایط است به فکر حماقت سیاستمداران یک جنبش معین می افتم. چگونه میشود شما رفراندوم بگذارید و رژیم سرجایش باشد؟ آیا این تحمیق مردم نیست. از دو حال خارج نیست. یا شما معتقدید میتوانید خود آقای خامنه ای را پای رفراندوم بیاورید که در یک روز آفتابی خودش برای خودش رفراندوم بگذارد که آیا برود یا بماند، که تصدیق میکنی این حماقت مطلق است. مردم به این راه حل میخندند. این تصویر انقلاب مخملیهای اروپای شرقی توام و آغشته به بلاهت کامل سیاسی نوع ملی/اسلامی در ایران است. در ثانی وقتی مردم به خیابان ریختند یعنی اینکه زیر این سناریو زده اند و علاقه دارند با اعتراض خودشان کار را تمام کنند. یا اینکه معتقدید رفراندوم را بدون خامنه ای برگزار میکنید که در این صورت سئوال من این است رژیم را چه کرده اید؟ خامنه ای کجاست؟ در چه پروسه ای رژیم رفته است؟ نکند در سبد سیاستهای شما سوراخی برای حمله نظامی، کودتا و رژیم چنج از بالا تعبیه شده باشد؟ چون اگر معتقد باشید با نیروی اعتراض مردم این حکومت را می اندازید آنوقت مخاطب شما میپرسد چه فرقی دارد در حال سوزاندن حجاب بیندازید یا بدون آن. اگر از تندروی میترسید قاعدتن باید سرنگون کردن یک حکومتی بزرگترین تندرویهای عالم محسوب بشود. چون سرنگون کردن بدون تعرض به نظام نمیشود. در هیچ کجای دنیا مردم در "دفاع" حکومتی را پایین نکشیده اند. در فاز تعرض یک حکومتی خلع سلاح شده، رهبرانش فراری شده و یا گیر مردم افتاده اند. نه فقط برای ما و مردم، برای دولت آمریکا هم تعویض یک دولتی از بالا همین معنی را میدهد. بالاخره صدام حسین را با خواهش و تمنا نبردند. حمله کردند. نیروهایش را خلع سلاح کردند و وی فراری شد. سناریوی مورد نظر ما که تکیه اش نه به تهاجم نظامی، نه به نیروی خارجی بل با تکیه به قدرت اعتراض مردم میباشد که مسالمت آمیزتر و بهتر و بی دردسرتر است. سئوال من این است سناریوی شما چیست؟ چون جنبش سبز از اول مخالف سرنگونی بود. فکر میکردند رایشان را پس میگیرند. خامنه ای را زیر فشار میگذارند و خلاصه همه چیز در بالا ردیف میشود. الان چی؟ الان که سناریوی خود این جنبش شکست خورد چه؟ میخواهید جلو مردم را بگیرید؟

2. برای من و امثال من آزادی تقسیم پذیر نیست. به اعتقاد من کسی که یک بخش از آزادی را نمیخواهد یعنی کل آزادی را نمیخواهد. نه اینکه مشکلش فقط نخواستن آن بخش است. به باور من بخش بخش کردن آزادی یک روش سیاسی ندادن کل آزادی است. لذا سئوال من این است که شما چگونه از آزاد شدن جامعه ایران حرف میزنید وقتی بلافاصله هشدار میدهید که نباید آزادی پوشش یعنی دور انداختن حجاب را عملی کرد؟ این چه آزادی هست شما میخواهید که در آن زنان ته صف ایستاده اند؟ سکولارها در نوبتند. کارگران فعلن باید صدایشان در نیاید. منتقدین نباید حرف بزنند. فعالین جنبش شما به منتقدین جنبش سبز تعرض میکنند. کافی است کسی این جنبش را نقد کند تا بدون ارائه استدلال آن را کنار حاکمیت بگذارند. آیا به نظر شما آزادی بیان شرط و شروط دارد؟ این نوع آزادی چه نوع آزادی هست؟ نکند از همان نوع آقای خمینی باشد که زیر درخت سیب گفت مارکسیستها هم آزادند؟ حتمن تصدیق میکنید که این جنبش سبز شما از آن موقع آقای خمینی هم عقبتر است. ایشان که این حرف را زد دو روز طول نکشید که مارکسیستها را به اعدام سپرد. شما که هنوز زیر درخت سیب نرفته آقای اکبر گنجی را مجبور کردید توبه کند. آقای مهاجرانی پس از سخنان اکبر گنجی در باره امام زمان اعلام کرد که پشیمان شده با ایشان بیانیه صادر کرده و آقای گنجی مجبور شد علنن ندامتنامه بنویسد. آیا این همان آزادی هست که شما میخواهید؟ این چه نوع آزادی هست که در آن حق نقد دین ممنوع است؟ لابد میدانید که در رنسانس اروپا در قرون گذشته اساسن آزادی بیان مطالبه ای بود که در ارتباط با حق نقد دین به بازار سیاست آورده شد. بشریت از زمانی که حق نقد دین را کسب نمود نام این حق را آزادی بیان گذاشت. آزادی بیان هم اشکال متنوع دارد. بشریت همینطوری هم به هزار و یک شکل خود را بیان میکند. از طریق طنز و کابارت، از طریق موسیقی و ترانه، از طریق تئاتر و فیلم و تظاهرات و....خب حالا سئوال من این است چرا نباید این بشر آزاد باشد کاریکاتور محمد را بکشد؟ چرا نباید آزاد باشد حجاب را پرت کند. چون اینها همه جزو آزادی بیان انسان است. حتی به باور من پاره کردن قرآن نیز جزو آزادی بیان است. در همین آلمان بعد از سقوط هیتلر کتاب "مبارزه من" ایشان را در آتش سوزاندند. جمع کردند. چرا کسی در مملکت ما حق ندارد در روز عاشورا تاسوعا برقصد؟ در عزاداری شرکت نکند؟ اصلن چرا باید روزهای مذهبی جزو تقویم یک مملکتی باشد؟ به نظر من بدبختی اپوزیسیون شرقزده، سنتی، فسیل شده ملی و اسلامی مملکت عدم درک همین بدیهیات است. چرا؟ چون در آزادی مدرنیته رشد میکند. جایی برای واپسگرایی و ارتجاع نیست.

3. به اعتقاد من مردم ایران طرفدار حجاب نیستند، عقب مانده نیستند، رم نمیکنند. بل اپوزیسیون ملی/اسلامی این مملکت عقب مانده، واپسگرا و فسیل شده است. اینها برای فروختن متاع سیاسی خود مردم را عقب مانده معرفی میکنند. مردم ایران از اینها بسیار بسیار جلوترند. قبل از اینکه اینها اصلن به فکر "فشار از پایین" و خیابانی کردن سیاست خود باشند، نوجوان 16 ساله این مملکت در خیابان با نیروهای حکومت خود اینها در حال جنگ بود. این جنبشی است که خمینی را روی دوش خود به ایران آورد و به عنوان رهبر به مردم فروخت. حزب توده، اکثریت، جبهه ملی، نهضت آزادی و ... جزو یک خانواده بزرگ سیاسی هستند که دستشان در سفره دستگاه آخوند میباشد. حساب مردم ایران از اینها جداست. اینها مصرف گلابشان زیاد است، مردم ایران بیشترین شراب خاورمیانه را مصرف میکنند. پدر حقوق بشر اینها منتظری است، مردم ایران گلشیفته فراهانی را بیشتر از این گربه نره دوست دارند. در باره حجاب در این مملکت سالهاست جنگ است. در میدان صادقیه تهران از صورت دختری که فریاد میکشد آزادی میخواهم خون میچکد. روسری اش را پرت کرده است. جوانهای مردم دورش را گرفته و شعار میدهند حکومت اسلامی نمیخوایم، نمیخوایم!
به نظر من جنبش سبز تا همینجا هفت ماه است جلو مردم را گرفت تا نشان ندهند ضد اسلامی اند، ضد حجاب و واپسگرایی اند. جنبش شما تمام سعیش را کرد تا مردم به جای مرگ بر جمهوری اسلامی، الله و اکبربگویند. جنبش شما تمام سعیش را کرد که زن به عنوان یک عنصر سیاسی در این جنبش نه در شعار، نه در روشها نه حتی در رهبری آن نقشی پیدا نکند. الان ورق برگشته است. الان شما دارید التماس میکنید ما حجاب آتش نزنیم. این خودش نشان میدهد که ما حق داشتیم. مریم عزیز در تمام مناظرات تلویزیونی این دوره هر دو جبهه در حکومت به یک سوم شخصی در صحنه سیاست اشاره میکنند که تندروی کرده و هر دو باهم محکومش میکنند. میشود بگویید این محاربین، این تندروها که دست بر قضا آنقدر زیاد بودند که کل ورق را در عاشورا برگرداندند چه کسانی هستند؟ اگر اینها مردمند پس آن طرفداران حجاب که شما آدرس میکنید و ما فقط در هیئت فاطمه کماندوها میبینیم کجایند؟ اگر شما هم اسم اینها را محارب گذاشتید، با صدای بلند بگویید تا ببینیم جنبش سبز جرئت دارد؟
من میگویم اینها همان مردمند. اینها حکومت اسلامی را نمیخواهند. در یوتیوب لابد دیده اید رفتند جنگشان را با نظام کردند، در مترو تهران ضرب گرفتند و میرقصند. درست در عاشورا. چرا؟ عقلشان نمیرسد؟ تحریکشان کردند؟ چه کسی تحریک کرده؟ شما که میگویید جنبش سبز همه کاره است. از کجا سر و کله این جنبش محاربین پیدایش شد؟ آیا این همان واقعیتی نیست که میخواستید جلوش را بگیرید نتوانستید؟ این مردم حکومت را و اسلام را و قوانین آنها را نمیخواهند. اگر شما طرفدار حجاب هستید بیایید جلو همین را بگویید چرا گردن مردم میگذارید؟ بیایید جلو از اسلام، از قوانین و... دفاع کنید. چون تا همینجا هم به این خاطر ریزش کرده اید. آقای مهاجرانی و کدیور سنگینی توضیحاتشان را روی اسلامی بودن گذاشتند. از آن طرف جیغ گنجی بلند شد. نتوانست دوام بیاورد نصفه نیمه همان غر و لندهای بی سر و ته را هم پس گرفت، از طرف دیگر در حمایت از جنبش سبز یک بیانیه سکولاریستی پخش شد که آشکارا با بیانیه های موجود در تناقض است. میدانید چرا این انشعابات سیاسی در شما وجود دارد؟ چون بر خلاف ویترینتان غیر واقع بینترین جنبش سیاسی ایرانید. ما روز اول گفتیم مردم ایران اسلامی نیستند. محجبه نیستند. حجاب جزو فرهنگشان نیست. الان حقیقت آنقدر سهمگین آمده که در شما انشقاق ایجاد شده است. حالا ما واقع بینیم یا شما؟

.... بقیه دیالوگ را در قسمت دوم دنبال کنید

مهرنوش موسوی 19 ژانویه 10

Read more...

۱۳۸۸ دی ۲۷, یکشنبه

جواب جنبش علیه حجاب به محمود احمدی نژاد

به گزارش خبرگزاری ایسنا محمود احمدی نژاد صبح روز 26 دیماه در همایشی با عنوان ثبت ملی چادر و حجاب اقوام ایرانی در تهران اعلام کرد که " چادر نقطه كمال فرهنگی ملت ماست. چادر در مقطعی نشانه استقلالخواهی زنان ما بوده و زنان با پوشش چادر با استعمار مبارزه و آن را بیرون كردند" محمود احمدی نژاد در این همایش همچنین تاکید کرد که: "حجاب ایرانی جزو افتخارات است و ما میتوانیم آن را به جهان عرضه و صادر كنیم؛ چراكه هم دارای زیبائی است و هم متناسب با سلایق گوناگون و هم پوشش است"

جواب ما به احمدی نژاد این است که:

1. آقای احمدی نژاد! علت اینکه حکومت شما امروز در تهران برای حجاب همایش میگذارد، مومیایی کردن حجاب به عنوان میراث ملی ایران نیست. هم ما میدانیم و هم شما که این اراجیف را از ترس به زیر کشیدن و سوزاندن حجابها توسط مردم ایران میزنید. شما ترسیده اید. بدجوری ترسیده اید. خودتان میدانید که حکومت شما به تاری موی زن بسته است. خودتان میدانید که جوانهای مملکت، زنان مبارز و قهرمان ایران به حکومت شما و حجاب شما تعرض کرده اند. علت اینکه بچه های مردم ایران را در بیدادگاهایتان روی صندلی "محارب" نشانده اید همین است. برای اینکه به حکومت شما و سمبلهایش حمله کرده اند. از ترس دور انداختن حجابها بوسیله همین جوانان و نوجوانان مملکت هست که این همایشها را میگذارید، پی در پی برای از دست نرفتن حجاب تبلیغات میکنید. به نظر ما شما دارید صفوف درهم ریخته و فراری شده خودتان را بدین وسیله دلداری میدهید. هر که نداند شما میدانید که ما و مردم ایران از حجاب متنفریم. از محمود احمدی نژاد متنفریم. از خامنه ای و کل این حکومت متنفریم.

2. آقای احمدی نژاد! شما دیگر نه حجاب، نه اسلام، نه تروریسم و نه هیچ سمبل و نشانه دیگری از جنبش اسلام سیاسی را به هیچ کجا نمیتوانید صادر کنید، میدانید چرا؟ چون دوره صدور جنایت و تحجر و واپسگرایی و تروریسم بوسیله شما تمام و توسط مردم ایران این تاریخ بسته و لاک و مهر شده است. مردم ایران پرونده شما را بستند.
شما نمیخواهد حجاب را به جایی صادر کنید. اگر این حجاب صادر کردنی بود، قبل از هر چیز خود مردم ایران زیر بار آن رفته بودند. در عرض سی سال حکومت اسلامی شما نتوانستید این سمبل خشونت به زن را درخود ایران به باورهای مردم صادر کنید. این را ما نمیگوییم، این را در هشدارهای نماز جماعتهای شما میگویند، این را آمار ناجا در باره دستگیری میلیونی سالانه زنان به خاطر عدم رعایت حجاب میگوید. چیزهایی که شما و حکومتتان به دنیا صادر کرده اید اینهاست: ضدیت و خشونت در حق زن! خشونت و تبعیض در حق کودک! تروریسم و آدمکشی بر علیه مردم دنیا! عدم آزادی مطبوعات و بریدن زبان خبرنگاران! تجاوز در کهریزک! اعدام و سنگسار و قصاوت و بیرحمی در قبال مردم! ندادن حق و حقوق کارگر و بالا کشیدن آن توسط آیت الله های دزد و میلیاردر! محکومیت مردم ایران به فقر، به فلاکت، به گشنگی نسل اندر نسل و به عوض فربه کردن حزب الله لبنان، تروریستهای منطقه و بازی با سرنوشت مردم دنیا. لیست چیزهایی که به دنیا صادر کردید اینهاست. زیاد است، در این جوابیه نمیگنجد و حرف ما این است که امروز حتی دوره صادرات همین اقلام تاکنونی مافیای اسلامی حاکم برایران نیز به سر رسیده است. آقای احمدی نژاد خودتان را معطل نکنید. بزودی مردم دنیا در صفحات تلویزیونشان شاهد محاکمه شما و همه سران این نظام در تهران خواهند بود. ما میخواهیم بدانیم چه جوابی در مقابل جرائم خود که یکی از آنها زن آزاری و تحمیل خشونت جنسی میباشد دارید؟

3. آقای احمدی نژاد! مردم دنیا الان حکومت شما را به عنوان حکومت طالبانی حجاب اجباری میشناسند، لازم نیست بیشتر از اینها تقلا کنید. حجاب اجباری آیکون حکومت شماست. همانند سلام هیتلری، همانند صلیب شکسته نازیها. درست به همین خاطر ما اصرار داریم در اولین قدمهای محکم مردم ایران برای پایین کشیدن بارگاه شما، حجابها را پرت و به آتش بکشیم. چون پرت کردن حجاب مصداق کامل نه گفتن صدر در صدی به این نظام و به خشونت به زن یکجا و یکپارچه است. ما روی همبستگی و سمپاتی مردم جهان از مبارزه زنان و مردم ایران علیه حجاب حساب میکنیم. چون با صادرات حکومت شما، کار ما در جلب حمایت مردم بر علیه ارتجاع و تحجر حاکم بر ایران ساده تر شده است.

4. آقای احمدی نژاد شما به دروغگویی مشهورید. این ادعای امروز شما نیز که حجاب و چادر را فرهنگ مردم مینامید از زمره شاخدارترین دروغهای شماست. ما میدانیم و شما میدانید که حجاب و چادر هیچگاه فرهنگ و خواست مردم ایران نبوده است. حجاب را حکومت شما، حکومت خمینی، با دشنه، با اسید، با پونز به مردم ایران تحمیل کرده است. خود حکومت اسلامی هم خواست مردم ایران نبود. با اعدام، سنگسار، تجاوز و خشونت آشکار این حکومت را سرپا نگه داشتید. قیمتی که مردم ایران برای سرپاماندن زور زورکی شما پرداختند بیش از 150 هزار اعدام سیاسی، میلیونها آواره، صدها هزار نفر معلول جنگی، تباهی زندگی سه نسل بوده است. میلیونها زن در این مملکت در طی سه نسل زیر خفقان حجاب بدیهی ترین حقوق مدنی اولیه خود را نیز از دست دادند. این جهنم اسلامی هیچگاه و هرگز خواست مردم ایران نبوده و نیست. اگر حجاب خواست مردم ایران بود شما به دادگاههای محکومیت جوانها و زنها به جرم محارب احتیاج نداشتید، اگر این فرهنگ مردم ایران بود ناجا نمیخواستید، طرحهای مختلف مقابله اجتماعی نمیخواستید، خودتان میگویید سالی دو میلیون نفر را به جرم بدحجابی دستگیر میکنید. همین امروز هم این دروغها را از ترس مردمی بیان میکنید که یکپارچه ضد حجابند!

5. آقای احمدی نژاد اگر منظورتان از مقابله با "استعمار" ضدیت جنبش اسلامی با تمدن غرب میباشد، ما ادعا میکنیم که این هم دروغی بیش نیست. مردم ایران هیچگاه مخالف تمدن غرب نبوده و نیستند. بر عکس مردم ایران از مالخود کردن تمام پیشرفتهای جامعه بشری در غرب استقبال میکنند. حقوق زن، حقوق کودک، آزادیهای مدنی، اجتماعی و تمام دستاوردهایی که بشریت متمدن غرب به آن دست یافته اند برای مردم ایران الگوست. مردم در جهت این دستاوردها سالهاست به حرکت در آمده اند. این جنبش واپسگرای اسلامی است که مانع اتحاد سیاسی مردم ایران با جهان متمدن غرب است. اسلام مانع اتنگره شدن خاورمیانه در تمدن غرب است. غرب ستیزی اسلام سیاسی به جز تولید جنبشهای عقب مانده، تروریستی و ضد زن هیچ حاصلی برای مردم ایران و منطقه نداشته است. مردم ایران با سرنگونی شما این مانع را یک بار برای همیشه از میان برمیدارند. بایستید و نگاه کنید!

6. آقای احمدی نژاد زنان و جوانان ایران شما و حکومتتان را سرنگون میکنند. مطمئن باشید. از نظر این مردم حجاب سمبل تحمیل خشونت به زن است و یکی از مهمترین سمبلهای حکومت شماست. پروسه سرنگونی حکومت شما محال ممکن است بدون تعرض به نمادهای اسلامی این نظام باشد. مردم از دست نظام شما جانشان به لب رسیده است. سی سال بیحقوقی، سی سال فقر و نداری، سی سال تحقیر، سی سال اعدام، سی سال حجاب و سی سال مبارزه بر علیه حکومت شما مردم را مجد کرده است. مردم ایران تصمیمشان را گرفته اند. ما و مردم حکومت شما را می اندازیم. حجابها را به علامت اعلام پیروزی خود پرت میکنیم، به آتش میکشیم. مقاومت شما و بقیه سران حکومت بیفایده است. سازش و بند و بست با شما هم بیفایده است. چون مردم کل این نظام را نمی خواهند. حجاب را نمیخواهند.

مهرنوش موسوی/ کانون دور انداختن حجاب اجباری
17 ژانویه 2010

Read more...

جهان دیگری بسازیم از برابری

جوانه می زنم
به روی زخم بر تنم
فقط به حکم بودنم
که من زنم، زنم، زنم
چو هم صدا شویم و
پا به پای هم رویم
و دست به دست هم دهیم
و از ستم رها شویم
جهان دیگری
بسازیم از برابری
به هم دلی و خواهری
جهان شاد و بهتری
نه سنگ و سارها
نه پای چوب دارها
نه گریه های بارها
نه ننگ و عارها
جهان دیگری بسازیم از برابری
به هم دلی و خواهری
جهان شاد و بهتری

Read more...

  ©Template by Dicas Blogger.