مناظره با یکی از فعالین جنبش سبز در باره دور انداختن حجاب
(قسمت اول)
مریم یکی از فعالین جنبش سبز میباشد که در فیس بوک با من تماس گرفته و خواهان پیشبرد این دیالوگ شد. چون ایشان خودش مایل به آوردن نام کامل خود نیست، از آوردن کامل اسم وی خودداری و با اجازه وی متن مکاتبات خود را با ایشان منتشر میکنم.
مریم: به نظر من فراخوان شما برای دور انداختن حجاب بسیار زود است و جنبش سبز را وارد مخاطره میکند. این دقیقن همان چیزی است که حاکمین ایران میخواهند. الان موقع این کارها نیست. این به نظر من تند روی میباشد.
مهرنوش موسوی: مریم عزیز قبل از هر چیز خوشحالم که شما نظرتان را با من شخصن درمیان گذاشتید چون پاره ای از دوستان شما به باور من بصورت غیر اصولی در صفحه کانون ما عضو شده، یعنی بیانیه اعلام موجودیت کانون ما را پذیرفته و سپس در صفحه کانون میخواستند ما را به بحث بکشند که دور انداختن حجاب کار درستی نیست. حتمن تصدیق میکنید که این عمل از پرنسیپ سیاسی بدور است چون اسم ما روی خودمان هست، ما کانون دور انداختن حجاب هستیم. اما در پاسخ به نکته تان میخواهم هم از شما و همچنین از دوستان همنظر شما بپرسم که کی وقت پرت کردن حجاب است؟ یک سال دیگر؟ دو سال دیگر؟ وقتی آقای خامنه ای سرما خورد؟ مزاجش بد شد؟ کی؟ چون "زود است" یعنی یک زمان دیگری وقتش میرسد. لذا من از شما میپرسم کی وقت آن میرسد که حجابها در ایران پرتاب بشود؟ وقتی لویی جرگه آقای کواکبیان تشکیل شد؟ یا وقتی که حسین شریعتمداری به قانونمداری خودش رسید. یا آقای موسوی زیر بار پذیرش مشروعیت دولت احمدی نژاد رفت؟ سئوال دوم من از شما این است که تا آن روز موعود چه باید کرد؟ چون در سیاستی که من طرفدارش هستم هم روز را مشخص کرده ایم، گفته ایم از امروز تا هر وقت و هر کجا دستتان رسید حجابها را که سمبل حاکمیت اسلامی هستند دور بیندازید و به آتش بکشید. فوری و فوتی! هم معلوم هست همین امروز چه میکنیم. ما حجاب را نقد میکنیم. ما توی دهن احمدی نژاد و ادعای صدور حجاب می زنیم. ما با خرافات و زن ستیزی در می افتیم. شما چی؟ شما همین الان که برایتان پرت کردن حجاب زود است چه میکنید؟ بر علیه حجاب آگاهگری میکنید؟ به سران مملکت در توهین به زنان جواب میدهید؟ و.. ممنون میشوم اگر جواب من را بدهید.
مریم: به نظر من باید تا ایجاد یک شرایط آزاد که بتوان در آن رفراندوم گذاشت باید صبر کرد. نمیشود از الان ما همه چیز را نقد کنیم. این تندروی است. الان مشکل جامعه ما حجاب نیست. مشکل این هست که بتوانیم کاری کنیم که ایران آزاد بشود. تا آن موقع کار ما باید این باشد مبارزه ضد خشونت و مسالمت آمیز جنبش سبز را به پیش ببریم. ما نمیخواهیم آتو دست رژیم بدهیم. تندروی باعث ایجاد خشونت میشود. من موافق حجاب نیستم اما در ایران هنوز مردم به این رشد نرسیدند. نمیشود مردم را جا گذاشت. مقابله با حجاب باعث میشود خیلی از یاران جنبش سبز در صفوف خود آنها با ما نیایند. شکاف ایجاد میکند.
مهرنوش موسوی: مریم جان اجازه بده یکی یکی به مواردی که نوشتی پاسخ بدهم.
1. به نظر من رویای برپایی انتخابات بدون سرنگونی رژیم سرکار گذاشتن خود است. من سالهاست با شنیدن کلمه رفراندم که میدانم منظورشان در همین شرایط است به فکر حماقت سیاستمداران یک جنبش معین می افتم. چگونه میشود شما رفراندوم بگذارید و رژیم سرجایش باشد؟ آیا این تحمیق مردم نیست. از دو حال خارج نیست. یا شما معتقدید میتوانید خود آقای خامنه ای را پای رفراندوم بیاورید که در یک روز آفتابی خودش برای خودش رفراندوم بگذارد که آیا برود یا بماند، که تصدیق میکنی این حماقت مطلق است. مردم به این راه حل میخندند. این تصویر انقلاب مخملیهای اروپای شرقی توام و آغشته به بلاهت کامل سیاسی نوع ملی/اسلامی در ایران است. در ثانی وقتی مردم به خیابان ریختند یعنی اینکه زیر این سناریو زده اند و علاقه دارند با اعتراض خودشان کار را تمام کنند. یا اینکه معتقدید رفراندوم را بدون خامنه ای برگزار میکنید که در این صورت سئوال من این است رژیم را چه کرده اید؟ خامنه ای کجاست؟ در چه پروسه ای رژیم رفته است؟ نکند در سبد سیاستهای شما سوراخی برای حمله نظامی، کودتا و رژیم چنج از بالا تعبیه شده باشد؟ چون اگر معتقد باشید با نیروی اعتراض مردم این حکومت را می اندازید آنوقت مخاطب شما میپرسد چه فرقی دارد در حال سوزاندن حجاب بیندازید یا بدون آن. اگر از تندروی میترسید قاعدتن باید سرنگون کردن یک حکومتی بزرگترین تندرویهای عالم محسوب بشود. چون سرنگون کردن بدون تعرض به نظام نمیشود. در هیچ کجای دنیا مردم در "دفاع" حکومتی را پایین نکشیده اند. در فاز تعرض یک حکومتی خلع سلاح شده، رهبرانش فراری شده و یا گیر مردم افتاده اند. نه فقط برای ما و مردم، برای دولت آمریکا هم تعویض یک دولتی از بالا همین معنی را میدهد. بالاخره صدام حسین را با خواهش و تمنا نبردند. حمله کردند. نیروهایش را خلع سلاح کردند و وی فراری شد. سناریوی مورد نظر ما که تکیه اش نه به تهاجم نظامی، نه به نیروی خارجی بل با تکیه به قدرت اعتراض مردم میباشد که مسالمت آمیزتر و بهتر و بی دردسرتر است. سئوال من این است سناریوی شما چیست؟ چون جنبش سبز از اول مخالف سرنگونی بود. فکر میکردند رایشان را پس میگیرند. خامنه ای را زیر فشار میگذارند و خلاصه همه چیز در بالا ردیف میشود. الان چی؟ الان که سناریوی خود این جنبش شکست خورد چه؟ میخواهید جلو مردم را بگیرید؟
2. برای من و امثال من آزادی تقسیم پذیر نیست. به اعتقاد من کسی که یک بخش از آزادی را نمیخواهد یعنی کل آزادی را نمیخواهد. نه اینکه مشکلش فقط نخواستن آن بخش است. به باور من بخش بخش کردن آزادی یک روش سیاسی ندادن کل آزادی است. لذا سئوال من این است که شما چگونه از آزاد شدن جامعه ایران حرف میزنید وقتی بلافاصله هشدار میدهید که نباید آزادی پوشش یعنی دور انداختن حجاب را عملی کرد؟ این چه آزادی هست شما میخواهید که در آن زنان ته صف ایستاده اند؟ سکولارها در نوبتند. کارگران فعلن باید صدایشان در نیاید. منتقدین نباید حرف بزنند. فعالین جنبش شما به منتقدین جنبش سبز تعرض میکنند. کافی است کسی این جنبش را نقد کند تا بدون ارائه استدلال آن را کنار حاکمیت بگذارند. آیا به نظر شما آزادی بیان شرط و شروط دارد؟ این نوع آزادی چه نوع آزادی هست؟ نکند از همان نوع آقای خمینی باشد که زیر درخت سیب گفت مارکسیستها هم آزادند؟ حتمن تصدیق میکنید که این جنبش سبز شما از آن موقع آقای خمینی هم عقبتر است. ایشان که این حرف را زد دو روز طول نکشید که مارکسیستها را به اعدام سپرد. شما که هنوز زیر درخت سیب نرفته آقای اکبر گنجی را مجبور کردید توبه کند. آقای مهاجرانی پس از سخنان اکبر گنجی در باره امام زمان اعلام کرد که پشیمان شده با ایشان بیانیه صادر کرده و آقای گنجی مجبور شد علنن ندامتنامه بنویسد. آیا این همان آزادی هست که شما میخواهید؟ این چه نوع آزادی هست که در آن حق نقد دین ممنوع است؟ لابد میدانید که در رنسانس اروپا در قرون گذشته اساسن آزادی بیان مطالبه ای بود که در ارتباط با حق نقد دین به بازار سیاست آورده شد. بشریت از زمانی که حق نقد دین را کسب نمود نام این حق را آزادی بیان گذاشت. آزادی بیان هم اشکال متنوع دارد. بشریت همینطوری هم به هزار و یک شکل خود را بیان میکند. از طریق طنز و کابارت، از طریق موسیقی و ترانه، از طریق تئاتر و فیلم و تظاهرات و....خب حالا سئوال من این است چرا نباید این بشر آزاد باشد کاریکاتور محمد را بکشد؟ چرا نباید آزاد باشد حجاب را پرت کند. چون اینها همه جزو آزادی بیان انسان است. حتی به باور من پاره کردن قرآن نیز جزو آزادی بیان است. در همین آلمان بعد از سقوط هیتلر کتاب "مبارزه من" ایشان را در آتش سوزاندند. جمع کردند. چرا کسی در مملکت ما حق ندارد در روز عاشورا تاسوعا برقصد؟ در عزاداری شرکت نکند؟ اصلن چرا باید روزهای مذهبی جزو تقویم یک مملکتی باشد؟ به نظر من بدبختی اپوزیسیون شرقزده، سنتی، فسیل شده ملی و اسلامی مملکت عدم درک همین بدیهیات است. چرا؟ چون در آزادی مدرنیته رشد میکند. جایی برای واپسگرایی و ارتجاع نیست.
3. به اعتقاد من مردم ایران طرفدار حجاب نیستند، عقب مانده نیستند، رم نمیکنند. بل اپوزیسیون ملی/اسلامی این مملکت عقب مانده، واپسگرا و فسیل شده است. اینها برای فروختن متاع سیاسی خود مردم را عقب مانده معرفی میکنند. مردم ایران از اینها بسیار بسیار جلوترند. قبل از اینکه اینها اصلن به فکر "فشار از پایین" و خیابانی کردن سیاست خود باشند، نوجوان 16 ساله این مملکت در خیابان با نیروهای حکومت خود اینها در حال جنگ بود. این جنبشی است که خمینی را روی دوش خود به ایران آورد و به عنوان رهبر به مردم فروخت. حزب توده، اکثریت، جبهه ملی، نهضت آزادی و ... جزو یک خانواده بزرگ سیاسی هستند که دستشان در سفره دستگاه آخوند میباشد. حساب مردم ایران از اینها جداست. اینها مصرف گلابشان زیاد است، مردم ایران بیشترین شراب خاورمیانه را مصرف میکنند. پدر حقوق بشر اینها منتظری است، مردم ایران گلشیفته فراهانی را بیشتر از این گربه نره دوست دارند. در باره حجاب در این مملکت سالهاست جنگ است. در میدان صادقیه تهران از صورت دختری که فریاد میکشد آزادی میخواهم خون میچکد. روسری اش را پرت کرده است. جوانهای مردم دورش را گرفته و شعار میدهند حکومت اسلامی نمیخوایم، نمیخوایم!
به نظر من جنبش سبز تا همینجا هفت ماه است جلو مردم را گرفت تا نشان ندهند ضد اسلامی اند، ضد حجاب و واپسگرایی اند. جنبش شما تمام سعیش را کرد تا مردم به جای مرگ بر جمهوری اسلامی، الله و اکبربگویند. جنبش شما تمام سعیش را کرد که زن به عنوان یک عنصر سیاسی در این جنبش نه در شعار، نه در روشها نه حتی در رهبری آن نقشی پیدا نکند. الان ورق برگشته است. الان شما دارید التماس میکنید ما حجاب آتش نزنیم. این خودش نشان میدهد که ما حق داشتیم. مریم عزیز در تمام مناظرات تلویزیونی این دوره هر دو جبهه در حکومت به یک سوم شخصی در صحنه سیاست اشاره میکنند که تندروی کرده و هر دو باهم محکومش میکنند. میشود بگویید این محاربین، این تندروها که دست بر قضا آنقدر زیاد بودند که کل ورق را در عاشورا برگرداندند چه کسانی هستند؟ اگر اینها مردمند پس آن طرفداران حجاب که شما آدرس میکنید و ما فقط در هیئت فاطمه کماندوها میبینیم کجایند؟ اگر شما هم اسم اینها را محارب گذاشتید، با صدای بلند بگویید تا ببینیم جنبش سبز جرئت دارد؟
من میگویم اینها همان مردمند. اینها حکومت اسلامی را نمیخواهند. در یوتیوب لابد دیده اید رفتند جنگشان را با نظام کردند، در مترو تهران ضرب گرفتند و میرقصند. درست در عاشورا. چرا؟ عقلشان نمیرسد؟ تحریکشان کردند؟ چه کسی تحریک کرده؟ شما که میگویید جنبش سبز همه کاره است. از کجا سر و کله این جنبش محاربین پیدایش شد؟ آیا این همان واقعیتی نیست که میخواستید جلوش را بگیرید نتوانستید؟ این مردم حکومت را و اسلام را و قوانین آنها را نمیخواهند. اگر شما طرفدار حجاب هستید بیایید جلو همین را بگویید چرا گردن مردم میگذارید؟ بیایید جلو از اسلام، از قوانین و... دفاع کنید. چون تا همینجا هم به این خاطر ریزش کرده اید. آقای مهاجرانی و کدیور سنگینی توضیحاتشان را روی اسلامی بودن گذاشتند. از آن طرف جیغ گنجی بلند شد. نتوانست دوام بیاورد نصفه نیمه همان غر و لندهای بی سر و ته را هم پس گرفت، از طرف دیگر در حمایت از جنبش سبز یک بیانیه سکولاریستی پخش شد که آشکارا با بیانیه های موجود در تناقض است. میدانید چرا این انشعابات سیاسی در شما وجود دارد؟ چون بر خلاف ویترینتان غیر واقع بینترین جنبش سیاسی ایرانید. ما روز اول گفتیم مردم ایران اسلامی نیستند. محجبه نیستند. حجاب جزو فرهنگشان نیست. الان حقیقت آنقدر سهمگین آمده که در شما انشقاق ایجاد شده است. حالا ما واقع بینیم یا شما؟
.... بقیه دیالوگ را در قسمت دوم دنبال کنید
مهرنوش موسوی 19 ژانویه 10
مریم یکی از فعالین جنبش سبز میباشد که در فیس بوک با من تماس گرفته و خواهان پیشبرد این دیالوگ شد. چون ایشان خودش مایل به آوردن نام کامل خود نیست، از آوردن کامل اسم وی خودداری و با اجازه وی متن مکاتبات خود را با ایشان منتشر میکنم.
مریم: به نظر من فراخوان شما برای دور انداختن حجاب بسیار زود است و جنبش سبز را وارد مخاطره میکند. این دقیقن همان چیزی است که حاکمین ایران میخواهند. الان موقع این کارها نیست. این به نظر من تند روی میباشد.
مهرنوش موسوی: مریم عزیز قبل از هر چیز خوشحالم که شما نظرتان را با من شخصن درمیان گذاشتید چون پاره ای از دوستان شما به باور من بصورت غیر اصولی در صفحه کانون ما عضو شده، یعنی بیانیه اعلام موجودیت کانون ما را پذیرفته و سپس در صفحه کانون میخواستند ما را به بحث بکشند که دور انداختن حجاب کار درستی نیست. حتمن تصدیق میکنید که این عمل از پرنسیپ سیاسی بدور است چون اسم ما روی خودمان هست، ما کانون دور انداختن حجاب هستیم. اما در پاسخ به نکته تان میخواهم هم از شما و همچنین از دوستان همنظر شما بپرسم که کی وقت پرت کردن حجاب است؟ یک سال دیگر؟ دو سال دیگر؟ وقتی آقای خامنه ای سرما خورد؟ مزاجش بد شد؟ کی؟ چون "زود است" یعنی یک زمان دیگری وقتش میرسد. لذا من از شما میپرسم کی وقت آن میرسد که حجابها در ایران پرتاب بشود؟ وقتی لویی جرگه آقای کواکبیان تشکیل شد؟ یا وقتی که حسین شریعتمداری به قانونمداری خودش رسید. یا آقای موسوی زیر بار پذیرش مشروعیت دولت احمدی نژاد رفت؟ سئوال دوم من از شما این است که تا آن روز موعود چه باید کرد؟ چون در سیاستی که من طرفدارش هستم هم روز را مشخص کرده ایم، گفته ایم از امروز تا هر وقت و هر کجا دستتان رسید حجابها را که سمبل حاکمیت اسلامی هستند دور بیندازید و به آتش بکشید. فوری و فوتی! هم معلوم هست همین امروز چه میکنیم. ما حجاب را نقد میکنیم. ما توی دهن احمدی نژاد و ادعای صدور حجاب می زنیم. ما با خرافات و زن ستیزی در می افتیم. شما چی؟ شما همین الان که برایتان پرت کردن حجاب زود است چه میکنید؟ بر علیه حجاب آگاهگری میکنید؟ به سران مملکت در توهین به زنان جواب میدهید؟ و.. ممنون میشوم اگر جواب من را بدهید.
مریم: به نظر من باید تا ایجاد یک شرایط آزاد که بتوان در آن رفراندوم گذاشت باید صبر کرد. نمیشود از الان ما همه چیز را نقد کنیم. این تندروی است. الان مشکل جامعه ما حجاب نیست. مشکل این هست که بتوانیم کاری کنیم که ایران آزاد بشود. تا آن موقع کار ما باید این باشد مبارزه ضد خشونت و مسالمت آمیز جنبش سبز را به پیش ببریم. ما نمیخواهیم آتو دست رژیم بدهیم. تندروی باعث ایجاد خشونت میشود. من موافق حجاب نیستم اما در ایران هنوز مردم به این رشد نرسیدند. نمیشود مردم را جا گذاشت. مقابله با حجاب باعث میشود خیلی از یاران جنبش سبز در صفوف خود آنها با ما نیایند. شکاف ایجاد میکند.
مهرنوش موسوی: مریم جان اجازه بده یکی یکی به مواردی که نوشتی پاسخ بدهم.
1. به نظر من رویای برپایی انتخابات بدون سرنگونی رژیم سرکار گذاشتن خود است. من سالهاست با شنیدن کلمه رفراندم که میدانم منظورشان در همین شرایط است به فکر حماقت سیاستمداران یک جنبش معین می افتم. چگونه میشود شما رفراندوم بگذارید و رژیم سرجایش باشد؟ آیا این تحمیق مردم نیست. از دو حال خارج نیست. یا شما معتقدید میتوانید خود آقای خامنه ای را پای رفراندوم بیاورید که در یک روز آفتابی خودش برای خودش رفراندوم بگذارد که آیا برود یا بماند، که تصدیق میکنی این حماقت مطلق است. مردم به این راه حل میخندند. این تصویر انقلاب مخملیهای اروپای شرقی توام و آغشته به بلاهت کامل سیاسی نوع ملی/اسلامی در ایران است. در ثانی وقتی مردم به خیابان ریختند یعنی اینکه زیر این سناریو زده اند و علاقه دارند با اعتراض خودشان کار را تمام کنند. یا اینکه معتقدید رفراندوم را بدون خامنه ای برگزار میکنید که در این صورت سئوال من این است رژیم را چه کرده اید؟ خامنه ای کجاست؟ در چه پروسه ای رژیم رفته است؟ نکند در سبد سیاستهای شما سوراخی برای حمله نظامی، کودتا و رژیم چنج از بالا تعبیه شده باشد؟ چون اگر معتقد باشید با نیروی اعتراض مردم این حکومت را می اندازید آنوقت مخاطب شما میپرسد چه فرقی دارد در حال سوزاندن حجاب بیندازید یا بدون آن. اگر از تندروی میترسید قاعدتن باید سرنگون کردن یک حکومتی بزرگترین تندرویهای عالم محسوب بشود. چون سرنگون کردن بدون تعرض به نظام نمیشود. در هیچ کجای دنیا مردم در "دفاع" حکومتی را پایین نکشیده اند. در فاز تعرض یک حکومتی خلع سلاح شده، رهبرانش فراری شده و یا گیر مردم افتاده اند. نه فقط برای ما و مردم، برای دولت آمریکا هم تعویض یک دولتی از بالا همین معنی را میدهد. بالاخره صدام حسین را با خواهش و تمنا نبردند. حمله کردند. نیروهایش را خلع سلاح کردند و وی فراری شد. سناریوی مورد نظر ما که تکیه اش نه به تهاجم نظامی، نه به نیروی خارجی بل با تکیه به قدرت اعتراض مردم میباشد که مسالمت آمیزتر و بهتر و بی دردسرتر است. سئوال من این است سناریوی شما چیست؟ چون جنبش سبز از اول مخالف سرنگونی بود. فکر میکردند رایشان را پس میگیرند. خامنه ای را زیر فشار میگذارند و خلاصه همه چیز در بالا ردیف میشود. الان چی؟ الان که سناریوی خود این جنبش شکست خورد چه؟ میخواهید جلو مردم را بگیرید؟
2. برای من و امثال من آزادی تقسیم پذیر نیست. به اعتقاد من کسی که یک بخش از آزادی را نمیخواهد یعنی کل آزادی را نمیخواهد. نه اینکه مشکلش فقط نخواستن آن بخش است. به باور من بخش بخش کردن آزادی یک روش سیاسی ندادن کل آزادی است. لذا سئوال من این است که شما چگونه از آزاد شدن جامعه ایران حرف میزنید وقتی بلافاصله هشدار میدهید که نباید آزادی پوشش یعنی دور انداختن حجاب را عملی کرد؟ این چه آزادی هست شما میخواهید که در آن زنان ته صف ایستاده اند؟ سکولارها در نوبتند. کارگران فعلن باید صدایشان در نیاید. منتقدین نباید حرف بزنند. فعالین جنبش شما به منتقدین جنبش سبز تعرض میکنند. کافی است کسی این جنبش را نقد کند تا بدون ارائه استدلال آن را کنار حاکمیت بگذارند. آیا به نظر شما آزادی بیان شرط و شروط دارد؟ این نوع آزادی چه نوع آزادی هست؟ نکند از همان نوع آقای خمینی باشد که زیر درخت سیب گفت مارکسیستها هم آزادند؟ حتمن تصدیق میکنید که این جنبش سبز شما از آن موقع آقای خمینی هم عقبتر است. ایشان که این حرف را زد دو روز طول نکشید که مارکسیستها را به اعدام سپرد. شما که هنوز زیر درخت سیب نرفته آقای اکبر گنجی را مجبور کردید توبه کند. آقای مهاجرانی پس از سخنان اکبر گنجی در باره امام زمان اعلام کرد که پشیمان شده با ایشان بیانیه صادر کرده و آقای گنجی مجبور شد علنن ندامتنامه بنویسد. آیا این همان آزادی هست که شما میخواهید؟ این چه نوع آزادی هست که در آن حق نقد دین ممنوع است؟ لابد میدانید که در رنسانس اروپا در قرون گذشته اساسن آزادی بیان مطالبه ای بود که در ارتباط با حق نقد دین به بازار سیاست آورده شد. بشریت از زمانی که حق نقد دین را کسب نمود نام این حق را آزادی بیان گذاشت. آزادی بیان هم اشکال متنوع دارد. بشریت همینطوری هم به هزار و یک شکل خود را بیان میکند. از طریق طنز و کابارت، از طریق موسیقی و ترانه، از طریق تئاتر و فیلم و تظاهرات و....خب حالا سئوال من این است چرا نباید این بشر آزاد باشد کاریکاتور محمد را بکشد؟ چرا نباید آزاد باشد حجاب را پرت کند. چون اینها همه جزو آزادی بیان انسان است. حتی به باور من پاره کردن قرآن نیز جزو آزادی بیان است. در همین آلمان بعد از سقوط هیتلر کتاب "مبارزه من" ایشان را در آتش سوزاندند. جمع کردند. چرا کسی در مملکت ما حق ندارد در روز عاشورا تاسوعا برقصد؟ در عزاداری شرکت نکند؟ اصلن چرا باید روزهای مذهبی جزو تقویم یک مملکتی باشد؟ به نظر من بدبختی اپوزیسیون شرقزده، سنتی، فسیل شده ملی و اسلامی مملکت عدم درک همین بدیهیات است. چرا؟ چون در آزادی مدرنیته رشد میکند. جایی برای واپسگرایی و ارتجاع نیست.
3. به اعتقاد من مردم ایران طرفدار حجاب نیستند، عقب مانده نیستند، رم نمیکنند. بل اپوزیسیون ملی/اسلامی این مملکت عقب مانده، واپسگرا و فسیل شده است. اینها برای فروختن متاع سیاسی خود مردم را عقب مانده معرفی میکنند. مردم ایران از اینها بسیار بسیار جلوترند. قبل از اینکه اینها اصلن به فکر "فشار از پایین" و خیابانی کردن سیاست خود باشند، نوجوان 16 ساله این مملکت در خیابان با نیروهای حکومت خود اینها در حال جنگ بود. این جنبشی است که خمینی را روی دوش خود به ایران آورد و به عنوان رهبر به مردم فروخت. حزب توده، اکثریت، جبهه ملی، نهضت آزادی و ... جزو یک خانواده بزرگ سیاسی هستند که دستشان در سفره دستگاه آخوند میباشد. حساب مردم ایران از اینها جداست. اینها مصرف گلابشان زیاد است، مردم ایران بیشترین شراب خاورمیانه را مصرف میکنند. پدر حقوق بشر اینها منتظری است، مردم ایران گلشیفته فراهانی را بیشتر از این گربه نره دوست دارند. در باره حجاب در این مملکت سالهاست جنگ است. در میدان صادقیه تهران از صورت دختری که فریاد میکشد آزادی میخواهم خون میچکد. روسری اش را پرت کرده است. جوانهای مردم دورش را گرفته و شعار میدهند حکومت اسلامی نمیخوایم، نمیخوایم!
به نظر من جنبش سبز تا همینجا هفت ماه است جلو مردم را گرفت تا نشان ندهند ضد اسلامی اند، ضد حجاب و واپسگرایی اند. جنبش شما تمام سعیش را کرد تا مردم به جای مرگ بر جمهوری اسلامی، الله و اکبربگویند. جنبش شما تمام سعیش را کرد که زن به عنوان یک عنصر سیاسی در این جنبش نه در شعار، نه در روشها نه حتی در رهبری آن نقشی پیدا نکند. الان ورق برگشته است. الان شما دارید التماس میکنید ما حجاب آتش نزنیم. این خودش نشان میدهد که ما حق داشتیم. مریم عزیز در تمام مناظرات تلویزیونی این دوره هر دو جبهه در حکومت به یک سوم شخصی در صحنه سیاست اشاره میکنند که تندروی کرده و هر دو باهم محکومش میکنند. میشود بگویید این محاربین، این تندروها که دست بر قضا آنقدر زیاد بودند که کل ورق را در عاشورا برگرداندند چه کسانی هستند؟ اگر اینها مردمند پس آن طرفداران حجاب که شما آدرس میکنید و ما فقط در هیئت فاطمه کماندوها میبینیم کجایند؟ اگر شما هم اسم اینها را محارب گذاشتید، با صدای بلند بگویید تا ببینیم جنبش سبز جرئت دارد؟
من میگویم اینها همان مردمند. اینها حکومت اسلامی را نمیخواهند. در یوتیوب لابد دیده اید رفتند جنگشان را با نظام کردند، در مترو تهران ضرب گرفتند و میرقصند. درست در عاشورا. چرا؟ عقلشان نمیرسد؟ تحریکشان کردند؟ چه کسی تحریک کرده؟ شما که میگویید جنبش سبز همه کاره است. از کجا سر و کله این جنبش محاربین پیدایش شد؟ آیا این همان واقعیتی نیست که میخواستید جلوش را بگیرید نتوانستید؟ این مردم حکومت را و اسلام را و قوانین آنها را نمیخواهند. اگر شما طرفدار حجاب هستید بیایید جلو همین را بگویید چرا گردن مردم میگذارید؟ بیایید جلو از اسلام، از قوانین و... دفاع کنید. چون تا همینجا هم به این خاطر ریزش کرده اید. آقای مهاجرانی و کدیور سنگینی توضیحاتشان را روی اسلامی بودن گذاشتند. از آن طرف جیغ گنجی بلند شد. نتوانست دوام بیاورد نصفه نیمه همان غر و لندهای بی سر و ته را هم پس گرفت، از طرف دیگر در حمایت از جنبش سبز یک بیانیه سکولاریستی پخش شد که آشکارا با بیانیه های موجود در تناقض است. میدانید چرا این انشعابات سیاسی در شما وجود دارد؟ چون بر خلاف ویترینتان غیر واقع بینترین جنبش سیاسی ایرانید. ما روز اول گفتیم مردم ایران اسلامی نیستند. محجبه نیستند. حجاب جزو فرهنگشان نیست. الان حقیقت آنقدر سهمگین آمده که در شما انشقاق ایجاد شده است. حالا ما واقع بینیم یا شما؟
.... بقیه دیالوگ را در قسمت دوم دنبال کنید
مهرنوش موسوی 19 ژانویه 10
1 نظرات:
ma be to eftekhar mikonim . mani bashi nazenin
ارسال یک نظر