۱۳۸۸ دی ۳۰, چهارشنبه

ملاحظات انتقادی بر بیانیه پنج ماده ای زنان

در بازار داغ ارائه بیانیه های سیاسی، بیانیه ای نیز به چاپ رسیده با عنوان بیانیه پنج ماده ای زنان برای حل بحران که به باور من از چند رو حائز اهمیت است.

1. این بیانیه از سوی کسانی ارائه میشود که پاره ای از آنان تا امروز خود را در صف جنبشی به نام "فمینیسم اسلامی" میدیدند و به این عنوان از تلاش خود یاد میکردند. فمینیستهای اسلامی و همچنین تعدادی از افرادی که امروز این بیانیه را صادر کردند کسانی هستند که در طول سالهای طولانی بر التزام به قانون اساسی پافشاری میکردند. از حجاب اختیاری دفاع میکردند. علنن و رسمن از بخشهایی از حاکمیت اسلامی دفاع کرده اند. خانم محبوبه عباسقلی زاده و شادی صدر جزو افرادی هستند که در گروه میدان زنان درد مردم ایران را، خشونت و ستم به زن را در پلاتفرم سیاسی به این عنوان، فقط به دوره پس از خاتمی محدود میکردند. جریان فمینیسم اسلامی که کمپین یک میلیون امضاء را نیز شامل میشود در دوره های مختلف حیات جمهوری اسلامی در تحکیم قوانین آن و مقابله با جنبش سازش ناپذیر زنان نقش ایفاء کرده اند. پر وقتی نیست که مسئولین این کمپین زنانی را که به قانون جمهوری اسلامی التزام نداشتند "آرمانشهری" و "تندرو" خطاب میکردند. هنوز جوهر برخورد آنها با ما روی صفحات اینترنتیشان خشک نشده است.ممکن است گفته شود انسان جایزالخطاست و قابل تغییر. این حکم درستی است البته به شرطی که خطاها اعلام بشود و غیر قابل برگشت بشود. سخن من اما با یادآوری این مقدمه این است که همین امروز هم، در همین بیانیه امروزشان هم متاسفانه این دوستان از این گذشته سیاسی نبریده و تمامن تسلیم جنبش انقلابی مردم ایران نشده اند. در مقدمه این بیانیه 5 ماده ای ( که نمیدانم چرا باید به خاطر تقلید از موسوی حتمن 5 ماده ای باشد و خواستهای مهمی چون پافشاری بر آزادی بیان و آزادی زندانیان سیاسی و... به این خاطر از لیست 5 ماده ای خارج بشود) دوستان به واقع رو به موسوی و کروبی و... بیانیه داده و به آنها نهیب میزنند که چرا رای اینها را خورده اند. در این مقدمه دم خروس سیاسی پلاتفرمهای قبلی از زیر پیشرویهایی که جنبش به آنها تحمیل کرده است بیرون میزند.آنها ضمن گلایه از بیانیه های فعلی موسوی و کروبی و... میگویند: " انتظار دیگری هم نبود زیرا در هیچیک از بیانیه ها و اعلام مواضع آقایان، از فردای انتخابات به این سو، یعنی از زمانی که مساله جذب آرا منتفی شده بود، به خواسته های زنان توجهی نشده است." سئوال بلافاصله من از دوستان این است که اولن مگر این مبارزه با مضحکه انتخابات شروع شد که نقطه شروع مطالبات زنان را فردای انتخابات میگذارید؟ ثانین اینکه مگر قبل از انتخابات آقایان موسوی و کروبی و سازگارا و مخملباف و گنجی و اتاق فکرشان از حقوق زن دم میزدند؟ اینها که خودشان عاملین و آمرین تحمیل خشونت به زن هستند. از چه کسی گدایی حق زن میکنید که در دوره های مختلف در تحمیل این خشونت نقش داشتند؟ نکند آدرسی که میدهید در باره ریختن آرای خودتان به صندوقهای مضحکه انتخابات به امید برآورد کردن خواستهای زنان فمینیست اسلامی باشد که امروز بدین نحو قصد فشار آوردن روی آنها را دارید؟ نکند از این ناراحتید که رایتان را خوردند و حقتان را ندادند؟ نکند قرار بود موسوی رئیس جمهور و شیرین عبادی مشاور رئیس جمهور و جریانات فمینیستی اسلامی جایگزین فراکسیون زنان مجلس بشوند؟ از کدام خواستها دم میزنید که با جذب رای فراموششان شده است؟ خواستهایی که خانم محبوبه عباسقلی زاده آنها را تحت عنوان بیانیه مطالباتی در گرماگرم بازار این مضحکه معرفی و همین شش ماه قبل عنوان کرد نباید از قانون اساسی پا را آنطرفتر گذاشت؟ به نظر من به جای گلایه از اینکه چرا موسوی و کروبی رای شما را گرفتند و بعد به خودتان چیزی ندادند، بهتر بود اعلام میکردید که اصلن اشتباه کردید در این مضحکه شرکت کردید. اشتباه کردید به موسوی و کروبی دل بستید. اشتباه کردید عمری سنگ التزام به قانون اساسی را به سینه زدید نه اینکه بعد از هفت ماه تازه سلانه سلانه اعلام کنید که وقتی مسئله جذب آرائشان منتفی شد حق ما را ندادند! شما رای دادید و چشمتان به دست موسوی و کروبی بود، ما و مردم ایران که در این بازی اصلن شرکت نکردیم. ما که از روز اول گفتیم حتی دخالت مردم در انتخابات به خاطر گدایی رای نیست، بهانه ای برای گسترش مبارزه علیه کلیت نظام است. به اعتقاد من این نشد عقب نشینی. این نشد طرح مطالبات. این تصویر از "بحران" موجود در ایران همان تصویر منبت کاری شده اتاق فکرهای موسوی و کروبی است منتهی با نمک و فلفل زنانه. ما پشیزی برای این تز ارزش قائل نیستیم که درد مردم ایران از انتخابات شروع شد! ما پشیزی برای این ارزش قائل نیستیم که گویا مخاطب مطالبات ما باید موسوی و کروبی باشند. آنها جنبش خودشان را دارند که یک سرش در درون حاکمیت و سر دیگرش در درون حزب توده، اکثریت، جبهه ملی و جریانات واپسگرای ملی/اسلامی است. ما از آنها انتظار نداریم و نداشتیم که حق ما را بدهند. اینها خودشان جزو صورت مسئله تقابل مردم با حاکمیتند. دوستان هنوز بند نافشان را از این جریانات نبریده اند.

2. مسئله زن مسئله کل جامعه ایران است. یکی از نقاط افتراق عمیق ما با جریانات فمینیستی اسلامی در ایران همیشه این بوده و هست که ما مسئله بیحقوقی زن را مسئله "صنف زن" نمیدانیم. در جامعه ای که به زن خشونت میشود، مرد هم مورد آزار و تحقیر قرار میگیرد. اینکه ما بر حقوق زن و مطالبات برابری طلبانه تاکید میکنیم به خاطر این نیست که این بار ستم را از سر زنانه آن نهادینه کنیم. شاخص برای عمل سیاسی ما جنسیت ما نیست، التزام ما به حق و حقوق انسانی است. والا همین الان در صف خود حاکمیت هم زنانی چون همسر آقای الهام را داریم، فاطمه کماندوهای بیشماری را داریم، در صف خود فمینیستهای اسلامی هم خانم شیرین عبادی متحد دیروز و امروز پاره ای از دوستان ارائه کننده این بیانیه را داریم. خانم عبادی همین چند روز پیش دوباره آن آیه آشتی حقوق بشر و اسلام را غرغره کردند. لذا ارائه بیانیه ای که لغو مجازات اعدام، آزادی احزاب، آزادی زندانیان سیاسی را شروع نکرده به پستوی مقدمه بفرستد، چون لابد این مطالبات آنطور که باید "زنانه" نیست و پنج ماده اصلی در بیانیه بگنجاند که به "صنف زن" مربوط است، به نظر ما غیر قابل قبول است. به نظر من خواستهای اساسی چون آزادی بی قید و شرط بیان سیاسی، تحزب و تشکل خواست عموم مردم ایران و جزو لایتجزای هر پلاتفرم سیاسی در این دوره است. در جامعه ای که حق بی قید و شرط آزادی بیان وجود ندارد، هیچ زن و مردی حتی نخواهند توانست بر علیه تحقیر و خشونت به زن خود را بیان کنند. بر علیه آن مبارزه کنند. دوستان ارائه کننده این بیانیه پنج ماده ای به خاطر نگرش جنسیتی و فمینیستی خود اول این خواستها را جزو پلاتفرم پنج ماده ای خود نمی گذارند، بعدن هم سر و ته آنها را قیچی میکنند. گویا این مقدمه نویسیها هم یک شگرد جنبش ملی/اسلامی است. اتاق فکر موسوی هم همین کلک آخوندی را زدند. در مقدمه بیانیه شان دم از عدم قبول ولایت فقیه زدند، در بیانیه آن را قلم گرفتند!
اما دوستان فمینیست ما حتی در مقدمه هم بصورت سر ودم بریده از" آزادی اندیشه، بیان، تشکل و اجتماعات" سخن میگویند. سئوال من این است چرا آزادی بیان خالی؟ کو تبصره مهم "بدون قید و شرط" آن؟ چون آزادی اندیشه و بیان خالی به درد مردم ایران نمیخورد. خمینی هم گفت مارکسیستها آزادند. در همین قانون اساسی فعلی ایران بیان آزاد است. تمام بدبختی ما بر سر همان "قید و شرط" آن است. آیا این اتفاقی است که دوستان اول مطالبه به این مهمی را به مقدمه هل داده اند و بعد هم تبصره مهم "بدون قید و شرط" آن را زده اند؟ آمدیم و در مدینه المونث دوستان شرط آزادی بیان "جنسیت زنانه" بود، ما چه بکنیم که مخالف فمینیسم و جدایی جنسیتی به مُر زنانه هستیم؟ آمدیم و دوستان آزادی بیان را به شرط رعایت اسلام دادند؟ به شرط رعایت قانون اساسی دادند، به شرط فرهنگ مردم را رعایت کنید دادند، باید مردم ایران چه کسی را ببینند اگر بخواهند حرفشان را بزنند و مدام جلو دهان آنها را به این قید یا به آن شرط نگیرند؟ به نظر من این نشد آزادیخواهی! این کلاه شرعی گذاشتن سر خود است. دم از حق زن بزنید ولی با زبردستی همان قدم اول آزادی را فرع مسئله زن بکنید و بعد هم با وقوف کامل حد و حصرش را محدود کنید. این نشد! قبول نیست. این دوباره همان بساط قبلی در لباس جدید سکولاریستی است.

3. جدایی مذهب از دولت ممکن است برای دوستانی که تا امروز از این یا آن جناح جمهوری اسلامی دفاع میکردند بسیار پیشروی باشد، برای جنبش ما نیست. به اعتقاد من یک نیروی سیاسی عظیم در ایران الان از خود مطالبه جدایی دولت از مذهب هم فراتر رفته است. در ثانی جدایی مذهب از دولت اگر خشک و خالی بیان بشود تامین کننده مطالبات همین امروز ما و مردم هم نیست. مذهب نه فقط از دولت، بل باید از آموزش و پرورش هم جدا بشود. جدایی مذهب از دولت مینیمم خواستهای مردم ایران برای سکولاریزه کردن و مذهب زدایی از مملکت است. مذهب باید از سیستم آموزش و پرورش هم جدا بشود تا مغزشویی کودکان و نوجوانان مقدور نباشد. هم الان زمانی که رژیم جمهوری اسلامی بیفتد، اولین کار تغییر نظام آموزشی کشور و الغاء تمامی قوانین مذهبی در آن است. مردم ایران در قرن بیست و یک دانشگاه امام حسین نمیخواهند! تدریس قرآن نمیخواهند و هزار و یک سوراخ دیگری که رژیم اسلامی در سیستم آموزش و پرورش تعبیه کرده است. با جدایی دین از دولت بصورت خشک و خالی نمیشود به جنگ برچیدن بساط جشن تکلیف در مدرسه رفت.

4. جدایی مذهب از دولت نه فقط یک تبصره مکمل به عنوان جدایی مذهب از آموزش و پرورش دارد بل یک متمم بسیار بسیار مهمتر هم دارد که آزادی مذهب و بی مذهبی است. جامعه ممکن است به این سمت برود که دین از دولت جدا باشد اما آزادی نقد دین و بی مذهبی در آن وجود نداشته باشد و این از نظر ما قبول نیست. مردم ایران باید حق داشته باشند مذهبی داشته یا اصلن نداشته باشند. به باور من به رسمیت شناختن حق بی مذهبی و بیخدایی شاخص و سقف التزام به سکولاریسم است. در غیر اینصورت آش همین آش و کاسه همین کاسه خواهد بود. در بیانیه زنان اینها قلم گرفته شده است.

5. مطالبه لغو حجاب اجباری یک مطالبه عمومی مردم ایران است. پیچیدن این مطالبه در زرورق فمینیستی " حق زن بر بدن خویش" آب برمیدارد. اسم آزادی پوشش روی خودش هست. ربطی به "حق زن بر بدن خویش" ندارد. چون زن ممکن است به اسم "حق من بر بدن خودم" کارهایی را بکند که به ضرر خودش و جامعه باشد. یک جایی جامعه حق دارد حتی بگوید با بدن خودت این کار را نکن. الان در موقع رانندگی شما حق ندارید بگویید من سلامت خودم و بدنم خودم هست حق دارم کمربند ایمنی نبندم، جامعه میگوید نه! حفظ بدن و سلامت شما جزو انسانیت و حقوق مدنی حاکم بر من هم هست، پس لطفن کمربندتان را ببندید. لذا تفسیر فمینیستی کردن از مطالبه لغو حجاب اجباری و دفرمه کردن مطالبه آزادی پوشش با این عنوان که "حق زن بر بدن خویش" دست بر قضا راه باز کردن برای حجاب در بدترین نوع آن است. آنهم در مجاریی که حق جامعه هست اجازه ندهد. فی المثل دولت فرانسه قدغن کرده که معلم بصورت محجبه در مدسه ظاهر بشود. من شخصن از این اقدام دفاع میکنم. چون معتقدم مذهب باید از سیستم آموزش و پرورش جدا بشود. این در حالی است که اگر معلم فرانسوی زیر بیانیه فمینیستهای ایرانی را امضاء زده باشد حق دارد بگوید بدن خود من است! چون حق شما بر بدن خودتان یک حق بی در و پیکر است. شما میتوانید با این اجازه حتی کارهای خلاف با بدن خودتان بکنید. الان در یک کشور پیشرفته اروپایی اگر ببینند کسی خودش را میکشد نمیگویند چون بدن خودش هست بگذارید به خاطر احترام به اختیار بر بدنش بمیرد. یا به اعتقاد من در ایران باید قانون برقع سرکردن قدغن و غیر قانونی بشود به چند دلیل ساده. اول اینکه برقع کودکان را میترساند. دوم اینکه برقع مانع حفظ امنیت جامعه است. شما نمیتوانی با برقع عکس پاسپورت بگیری و جابجا بشوی، نمیتوانی گواهینامه رانندگی بگیری و... بر اساس بیانیه 5 ماده ای فمینیستها چون جنسیت گرایی بر احوال جامعه مقدم است تکلیف آن جامعه معلوم نیست، برقع پوش میتواند از حق پیچیدن بدن خودش در برقع دفاع کند! اما جامعه حق دارد با خیال راحت این حق را از ایشان سلب کند. از نظر ما برقع پوش میتواند روسری سر کند. شما با آزادی پوشش میتوانید این جامعه را هدایت کنید اما با آزادی من بر بدن خودم به اعتقاد من نمیشود هیچ جامعه ای را یک روز سرپا و در امنیت نگه داشت. این مطالبه به باور من آنارشیستی و هپروتی است که صرفن علاقه دارد بگوید من فمینیستم! سازمان جامعه چه میشود مهم نیست!

6. مطالبه لغو حجاب اجباری بدون غیر قانونی اعلام کردن حجاب کودک ناقص و غیر قابل قبول است. دوستان فمینیست در بیانیه خود مطالبه به این مهمی را زیر گرفته اند. چرا؟ به نظر من به خاطر علاقه وافر به جنسیت گرایی زنانه! آنچنان از لغو حجاب اجباری به عنوان حق زن بر بدن خودش صحبت کرده اند که یادشان رفته مسئله حجاب اولن فقط مسئله تامین اختیار زن بر بدنش نیست، یک حق سیاسی و اجتماعی مهم در جامعه است، ثانین اینکه کودک در کاتگوری زن نمیگنجد. به اعتقاد من حتی اگر کودکی پیدا بشود که بگوید من الا و بلا میخواهم مقنعه سر بکنم، قانون نباید اجازه بدهد. در باره بزرگسالان پوشش آزاد است. به شرط برقع نبودن آن. در باره کودکان مدعی العموم جامعه است. قانون است. حتی پدر و مادر حق ندارند بگویند نه ما دوست داریم دخترمان چادری باشد. نمیشود بچه هفت ساله را در حجاب پیچید چون پدر و مادرش دوست دارند. باید قدغن باشد. کودک ملک پدر و مادر نیست. همانطور که نمیشود او را شوهر داد، نباید جامعه اجازه بدهد که بر سر کودک حجاب بکنند. حجاب کودک باید به مثابه خشونت علیه کودک ممنوع باشد. الان در جوامع اروپایی تحمیل مذهب به کودک غیر قانونی است. چرا در مملکت ما نباید حجاب کودک قدغن بشود؟

7. در بیانیه دوستان یک مطالبه قدیمی جنبش برابری طلبی از قلم افتاده که بازهم تصورم بر این است که این قلم افتادن علت جنبشی و سیاسی دارد. مطالبه دستمزد برابر زن و مرد یک مطالبه بسیار مهم است که فقط جنبه اقتصادی ندارد بل ناظر بر آوردن و وصل کردن تاریخ یک جنبشی در جهان به جنبش برابری طلبی در ایران است. جنبش هشت مارس. دستمزد برابر زن و مرد فقط یک بندی در آئین نامه قانون کار مملکت نیست. بل نشانه عمق دستور کار جامعه برای ستم زدایی از زن در ریشه های بنیادی آن نیز هست.

سر آخر میخواهم چند کلمه ای در باره علت روی آوری این دوستان حتی به همین بیانیه های ناقص را بیان کنم. به باور من در جامعه ایران یک دگرگونی سیاسی عمیق و رادیکال اتفاق افتاده است. اینکه مذهبیها سکولار میشوند و سکولارها رادیکال علت دارد. یک نیروی عظیم سیاسی که موتور محرک وقایع اخیر است به جلو صحنه سیاست آمده و سقفها را الان اوست که تعیین میکند. اینکه مذهبیها سکولار بشوند حتمن بیشتر به نفع ما و این جنبش عظیم است. اما به اعتقاد من پیشروی خود آن جنبش که متور محرک میباشد در گرو زدن آن سقف نهایی در تصویر پیروزی مردم ایران و نقد دائمی کندرویها، سازشها و پس رویهاست. آن سقف همه آزادی را میخواهد. بدون تخفیف و بدون قید و شرط. آن سقف برابری میخواهد بدون اما و اگر، بدون از قلم انداختن مصلحت وار این و یا آن مطالبه. من با تمام نقائص این بیانیه، همین پنج ماده سر و دم بریده را شاهدی میگیرم برای اثبات حقانیت آن جنبشی که تا شش ماه پیش همینها تند رویش می نامیدند، الان خود آن جنبش فرسنگها پیش روی کرده و اینها تازه قدم لرزان در جای پای قدیم او میگذارند. به اعتقاد من آن نیروی عظیم رادیکال و سیاسی که در ایران متولد شده است باعث این تغییرات است. اوست که پیشروی را تعیین میکند. بیانیه دوستان یکی دیگر از مظاهر انشقاق در جنبش سبز به خاطر فشار آن رادیکالیسم است. نیروی سومی متولد شده است. از این پس صحنه سیاست ایران صحنه پیشرویهای نجومی سیاسی خواهد بود. اینها فرع یک فرآیند اساسیتر در جامعه هستند. باید ریشه را و آن پدیده تازه متولد شده را دریافت! یک جنبش جوان میلیتانت، مدرن، انسانگرا و تحول طلب!

مهرنوش موسوی 20 ژانویه 10

0 نظرات:

ارسال یک نظر

  ©Template by Dicas Blogger.