۱۳۸۸ دی ۲۲, سه‌شنبه

نه بگو نه بگو نه

به دستی که شلاق مرگه
به چشمی که فصل تگرگه

به پرونده زرد پاییز که برگه که برگه
همه اش برگ برگه
به اعدام بارون بگو نه

به تقدیر گریون بگو نه

به این سال و ماه شکسته
به این سقف ویرون بگو نه!
به رسمی که سرزندگی نیست

به فصلی که بارندگی نیست
به تاریخ تلخی که توش زندگی نیست
نه بگو نه بگو نه
نه بگو نه بگو نه



1 نظرات:

Kostym Justitarius,  ۲۸ دی ۱۳۸۸ ساعت ۱۹:۲۹  

تقدیم به شیرزنانی که حجاب اجباری را برنتافته و برای محو آن بپا خاسته اند


این لچک باشد نشان بندگی

مظهر قهر خدایان، دستبند زندگی

نقره داغی خورده بر کیش زنان

سازه دست رذیل مردکان، نامردمان

پیچک چادر به دور جانشان

استتاری موذیانه، روکش افکارشان

رنج و ادباری به تحمیل رجال

بانوان را گشته اجبار رسیدن تا کمال؟

نیم دیده، نیم خوانده دختری

داد کرده روسری یا توسری

عدلشان کامل ندیده، عقلشان کم خوانده چون

باید این فرهنگ را از بُن نمودن سرنگون

قرنها تحقیر زن ما را بس است

گاه تسویه حساب ناکس است

هان ای ترسان ز خشم حاکمان

اولویت را ندیده در رهایی زنان

ما به لطفت چشم بستیم، شّر خود را کم نما

ما به خود وانه شکستن نیست هرگز عزم ما

ارسال یک نظر

  ©Template by Dicas Blogger.